دلکده

اگر پیاده هم شده سفر کن ، در ماندن می پوسی

دلکده

اگر پیاده هم شده سفر کن ، در ماندن می پوسی

غیبت صغرای من....

امتحانات دانشگاه شروع شده و دارم تو دریایی از جزوه و کتاب شنا میکنم...بگذریم از پروژه های نصفه نیمه که باید تو بهمن ماه تحویل بدم...یه جورایی این فشار درس خوندن رو دوست دارم...اینکه ساعت خالی نداشته باشم و بعد از مدتها درگیر کلمات کتابها بشم...تو این 7 ترمی که گذشت این اولین ترمیه که اینهمه درس خوندنی دارم علاوه بر واحدهای عملی....امتحانها همه پشت سر هم ردیف شدن و فاصله زمانی زیادی از هم ندارن...

یه مدت نمیتونم بنویسم...دقیقش رو بخوام بگم میشه تا آخر دی ماه...دوست دارم اگر مینویسم از دل بنویسم و چیزی بنویسم که ارزش وقت شما رو داشته باشه...و چون امتحانات و حجم سنگین کتابهام فکر و ذهنم رو مشغول کرده نمیتونم رو نوشتن تمرکز کنم...

بهتون سر میزنم...میخونمتون...سعی میکنم کامنت بذارم واستون...اما اگر نتونستم کامنت بذارم به حساب بی معرفتیم نذارین...میدونین که عاشقتونم و تک تکتون برام یه دنیا ارزش دارین....

برام دعا کنین که به انرژی پاک و مثبتتون یه عالمه نیاز دارم...