دلکده

اگر پیاده هم شده سفر کن ، در ماندن می پوسی

دلکده

اگر پیاده هم شده سفر کن ، در ماندن می پوسی

چشمها را باید بست...و تو را باید دید....

دیشب میهمان خواب کوتاهم شدی...

ناگهان تار و پود خوابم با طنین صدایت از هم شکافت...

صدایم کرده بودی....واضح و روشن....

چشمانم را که باز کردم تو نبودی...

اما زنگ صدایت مانده بود در فضای اتاقم...

صدایت را نفس کشیدم...

خواب مرا از صدایت ربود....

صبح تعبیر خوابم شدی....

ای صادق ترین رویای من....

نظرات 28 + ارسال نظر
ساده پنج‌شنبه 9 دی‌ماه سال 1389 ساعت 23:57 http://arvah-sokot.blogfa.com

خیلی زیبا به تصویر کشیدی
مرسی

لطف داری عزیز دلم...مرسی

روشنک جمعه 10 دی‌ماه سال 1389 ساعت 00:25 http://hasti727.blogfa.com

صادق ترین رویا .......عجب تعبیر زیبایی

مرررسی روشنک خودم

روشنک جمعه 10 دی‌ماه سال 1389 ساعت 00:28 http://hasti727.blogfa.com

جانا اگر یادم کنی ....
چه خوبه حتی اگه یه لحظه باشه هم بیاد اون مهمون دل

دختر ایرونی جمعه 10 دی‌ماه سال 1389 ساعت 01:50

آخییی
چقدر ناز و لطیف

لطافت از دل خودته خانومی

مهتاب(شب) جمعه 10 دی‌ماه سال 1389 ساعت 08:17 http://www.night94.blogfa.com

سلام.زییییییییییییییییبا

سلام عزیزم...ممنووووووون

م . ح . م . د جمعه 10 دی‌ماه سال 1389 ساعت 11:36

سلااااااااااااااااااااام ننه شاه

به قول بچه ها ، خیلی تعبیر قشنگی بود :

" صادق ترین رویا "

سلااااااام پسری ام
مررررسی محمد جان

آناهیتا جمعه 10 دی‌ماه سال 1389 ساعت 13:28 http://www.a-n-a-a-r-i-a.blogsky.com

سلام بر الهه ناز
مطلب مورچه خیلی چسبید.یعنی اشرف مخلوقات از مورچه ها هم کمتره؟
این پست هم زیباست
چشم نوازه
مرسی الهه

سلاااام آنای خوبم...
خیلی وقتها از مورچه ها کمتره این اشرف مخلوقات متاسفانه...باعث شرمساریه...
مرسی عزیزم...ممنون

جزیره جمعه 10 دی‌ماه سال 1389 ساعت 13:46

سلام

زیبا بود.حالا کی اومده بو ده به خوابت؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟هان؟

سلام بر جزیره ی ذوق زده
مرررسی...
یه عزیزی

نیمه جدی جمعه 10 دی‌ماه سال 1389 ساعت 14:30 http://nimejedi.blogsky.com

خداییش حسودیم شد به این دل نازک و پروانه ای شما!
این عکسای جیگرو از کجا میارین؟!
خلاصه که واقعا دلکده ایست اینجا!

دل منم الان بیشتر پروانه ای شد با این کامنت شما نیمه جدی جان...
این عکسا هم والا در کامپیوتر من موجوده و حاصل یه عالمه عکس جمع کردن بیخودی و الکی این چند ساله....حالا به این نتیجه رسیدم که هر کدومش یه جایی به دردم میخوره....
مرررسی...آرزوم اینه که واقعا دلکده باشه...چه ذوقی کردم از این حرفتون

فلوت زن جمعه 10 دی‌ماه سال 1389 ساعت 14:34 http://flutezan.blogfa.com/

سلااااااااااااااااااااااااام الهه مهربونم !
چقدر با احساس و زیبا بود الهه !
قابل حس کردن !
قابل دیدن !
قابل بو کشیدن و لمس کردن !
و دل نوشته ای در پاسخ به دل نوشت ِ زیبایت نازنین :
دیشب به سویت می دویدم
با شوق
و تو دورتر می رفتی !
باز هم می دویدم
امیدوارتر
و تو باز هم
دورتر می رفتی !
حتی در خواب هم ،
دست نیافتنی هستی !!!


سلاااااااااااااااااااااااام حنانه ی گل خودم...
مرررسی حنانه...هرچی که اتفاق افتاده رو نوشتم...نتونستم حتی دست کاریش کنم که قشنگتر بشه...
مرررررررسی برای دل نوشتهای محشرت....مرررسی عزیز دلم

فلوت زن جمعه 10 دی‌ماه سال 1389 ساعت 14:35 http://flutezan.blogfa.com/

و اما بعد از مدتها
روزی کودک بودم ( قسمت هفتم )

و اما بعد از مدتها....آخ جوووووووون

میکائیل جمعه 10 دی‌ماه سال 1389 ساعت 14:53 http://sizdahname.wordpress.com

دیشب اما سخت باور کردم....
تا امروز ....
شاید همان وقت ها هم خواب میدیدم .....

شاید.....

کورش تمدن جمعه 10 دی‌ماه سال 1389 ساعت 18:44 http://www.kelkele.blogsky.com

سلام
زیبا بود
از اون متنهایی که هرکی برداشتی میکنه
متن پرابهام جالبه
یاد شعری افتادم که میگه هرکسی از ظن خود شد یار من
واقعا میگم خیلی لذت بردم
تلفیق رویا و بیداری

سلاااام....
مرررررسی...خیلی لطف دارین شما....خوشحالم که دوسش داشتین...

آرمین جمعه 10 دی‌ماه سال 1389 ساعت 18:51 http://www.musicarmin.blogfa.com

کیامهر جمعه 10 دی‌ماه سال 1389 ساعت 20:45 http://www.javgiriat.blogsky.com/

سلام علیکم الهه بانو
شما جدید نوربالا می زنید از نوع عشقولانه
یک مقدار روشنگری بفرمایید
قول میدیم داداش بازی در نیاریم واسه طرف

سلام علیکم حاج آقا کیامهر...
من نورم کجا بود؟چشماتون نوربالا میبینه!
روشنگری کنم؟یعنی بگم؟بگم؟؟؟
لطفا به دلت صابون نزن چون کف میکنی بیخودی....

فاطمه جمعه 10 دی‌ماه سال 1389 ساعت 20:46

سلاممممم الهه خوب و نازم
چه احساس نابیه رویای صادقانه...دلت می خواد تا ابد ادامه داشته باشه..

سلاااااااام فاطمه جونم....
حس نابیه...مخصوصا وقتی تعبیر میشه و غافلگیرت میکنه....

سیمین جمعه 10 دی‌ماه سال 1389 ساعت 21:49

اگه بگم حسودیم شد یعنی خیلی بدم؟
ولی من حسودیم شد.هم به نوشتنت هم به فضایی که تجربه کردی.تبریک می گم

نه عزیزمممم...این چه حرفیه؟تو خوبی...مهربون خودمی

سپیده شنبه 11 دی‌ماه سال 1389 ساعت 08:32 http://setaresepideashk.persianblog.ir

به به چقدر دوست دارم این مهمونهای نا خونده رو عاشق این رویاهام که تموم روز آدم رو مسخ میکنه


قربونت تو با این دل دریاییت آیکون بوس و بغل و ناز و ....

قربونت برم سپیده ی مهربونم

هیشکی! شنبه 11 دی‌ماه سال 1389 ساعت 10:13 http://http://hishkii.blogsky.com

سلاملکن!
خوبی الهه جون؟
خیلی رقیق و زلال نوشته بودی .

سلاااام آجی جونم...
مرسی عزیز دلم...تو خوبی؟
قربونت برم...مرسی

دخترک زبون دراز شنبه 11 دی‌ماه سال 1389 ساعت 12:50 http://www.dokhtarezabonderaz.blogfa.com

اگه صادقانه بگم بیشتر از این نوشته جذب این عکس شدم بهم می خندی ناراحت که نمیشی خیلی عکس نازی هست

خودم هم عاشق این عکسم...واسه چی ناراحت شم عزیزم؟!

افروز شنبه 11 دی‌ماه سال 1389 ساعت 12:59 http://apoji.persianblog.ir

عالی بود الهه جون

مرررسی افروز خوبم

سهبا شنبه 11 دی‌ماه سال 1389 ساعت 14:21 http://sayehsarezendegi.blogsky.com/

وای که الان چقدر دلم خواست یه آجی واقعی بودم و تو میومدی ریز خوابت رو برام میگفتی ! آخ دلم لک زده واسه فضولی !!!!
جدا از شوخی عجب نوشته روح انگیزی بود آجی الهه ! قربون اون دل مهربونت برم .
اخر سر هم باید بگم ، سلام !

سلام آجی نازنینم...
مررررسی آجی...
خدا نکنه آجی...من قربون آجی خوب خودم برم

تلاش شنبه 11 دی‌ماه سال 1389 ساعت 14:43 http://hadafbozorgman.blogfa.com/

خیلی قشنگ بود ممنون

مرسی عزیزم...لطف داری

هاله بانو شنبه 11 دی‌ماه سال 1389 ساعت 16:03 http://halehsadeghi.persianblog.ir

سلام الهه جونم
خوبی؟
خیلی قشنگ نوشته بودی اما من یه سوالم دارم
تو هم نمی دونی جریان این خداحافظی چیه؟
آخه من تازه اومده بودم دلم نمی خواست اینقدر زود ...

سلام هاله جون...
نه والا!خوب نیستم!میتونم خوب باشم با خداحافظی محسن خان؟!!
به خدا منم بی خبرم...اینقدر تو شوک بودم که.......الان فقط بغض بیخ گلوم رو چسبیده.....

دخترک زبون دراز شنبه 11 دی‌ماه سال 1389 ساعت 17:49 http://www.dokhtarezabonderaz.blogfa.com

کاش بیاد بگه جریان خداحافظی چیه چرا رفت...

مهم چراش نیست...مهم اینه که داره میره...مهم اینه که من الان حس یتیمی دارم!!!هر دلیلی داره واسه من محترمه....ولی کاش.......

فلوت زن شنبه 11 دی‌ماه سال 1389 ساعت 20:05 http://flutezan.blogfa.com/

خصوصی داری گلم.

دیدمش عشق من..مرررررسی

جزیره شنبه 11 دی‌ماه سال 1389 ساعت 21:03

سلام
اومدم حرف بزنم
اینا رو تو وب حنانه هم گفتم اینجا هم میگم البت پیست میکنم اینجا
[نیشخند]
سلام علیکم
اوهوم اوهوم

یه کلی دلم پره.میدونی از اینکه میبینم همه میگن خوبی کن توقع نداشته باش اولش این حس بم القا میشه که شاید من ادم بی خودیم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ولی بعد میبینم که نه اینجوزیها هم نیست.یه عمره خوبی کردم به خیلی ها.دستامو کردم پر عسل گذاشتم تو دهنشون ولی اخرش گاز گرفتن.همیشه میگفتم ارزش دوستی زیاده و نباید خرابش کرد.در قبال بدیها کوتاه میومدم.همیشه اولین نفری بودم که تو دعوا معذرت خواهی میکردم ختی اگه مقصر نبودم ولی ....
ولی این روزا دیگه طاقتم طاق شد.دیگه کاسه صبرم لبریز شد.دیگه نتونستم در مقابل بدیهای بهترین دوستم کوتاه بیام.خیلی بده که یکی یه کار بدی رو انجام بده بعد به جای معذرت خواهی طلبکار شه.من از این برخوردا متنفرم و این روزها زیاد دیدم

بیاین یه جور دیگه به قضیه نیگا کنیم.بیاین نگیم که ما توقعمون رو بیاریم پایین بیاین بگیم یکم دیگران قدرشناس باشن.من الان دیگه دستم به خوبی نمیره که بخوام توقع نداشته باشم.
من الان دیگه فقط تلافی رو میبینم.تلافی نه اونی که شما فکر میکنین تلافی یعنی اینکه هر عملی یه عکس العملی داره عین خودش .نیوتن هم تازه ثابت کرده این قضیه رو[نیشخند]شما که قصد نداری خلاف قوانین دنیا عمل کنین؟؟؟؟؟؟؟

این روزا دیگه بی خیالم.حتی به فکر بدی هم نیستم.نمیدونین زده شدن از عزیزنرین ادم تو زندگی چه حسی داره؟!
نمیدونین اینکه فکر کنین همیشه این شما هستین که اشتباه میکنین و اون درست میگه چه حسی داره؟


حرفایی که من تو دلم دارم هم زیاده و حوصله من و شما کم.این حس بهتون القا نشه که من از حرف شما ناراحت شدم، نه .من فقط خواستم بگم....
نمیدونم چی میخواستم بگم[نیشخند]

اگه" شما" گفتم یا فعل جمع بکار بردم چون میخوام علاوه بر تو برا الهه هم این کامنتو بفرستم واسه همین فعل جمع بکار بردم[نیشخند][چشمک]

البته شاید هم من اشتباه کنم.نمیدونم....

سلام...خوش اومدی....
فرو خوردن حرف خیلی بده جزیره...همینه که عاصی کرده تو رو...اینکه یه عمر بخوری و دم نزنی...خوب معلومه داغون میشی...من اگر گفتم بی توقع باش...منظورم این نبود که بدی رو ببینی و سکوت کنی!نه!از حق خودت دفاع کن...جایی که لازمه صحبت کن و حرف بزن...فقط بیخیال باش...خودت رو درگیر و ناراحت نکن...با غضب و ناراحتی و حرص صحبت نکن..خیییییلی راحت و بیخیال جواب طرفت رو بده...با منطق...اینکه گفتم بی توقع باش واسه خلوت خودته...یعنی هی تو تنهاییات با خودت نگو که «دیدی فلانی چیکار کرد؟چرا فلان کارو نکرد؟چرا من خوبی کردم اون جواب نداد؟چرا چرا چرا....»...
آدمهایی که باعث بالا پریدنت نمیشن و باعث آزار روحت هستن رو بذار کنار...برای خوب بودنشون دعا کن...متنفر نباش از کسی...ولی با این افراد موندن رو اصلا توصیه نمیکنم بهت...کسایی که باعث پسرفت روحت میشن رو بذار کنار کلا....دنبال آرامش باش...تو هر شرایطی....

مسل پنج‌شنبه 16 دی‌ماه سال 1389 ساعت 01:52 http://manoroozam.blogfa.com

مرا به رویا رساندی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد