دلکده

اگر پیاده هم شده سفر کن ، در ماندن می پوسی

دلکده

اگر پیاده هم شده سفر کن ، در ماندن می پوسی

من میدونم!

پسر:با من ازدواج میکنی؟

دختر:نمیدونم...

پسر:خوشبختت میکنم.

دختر:از کجا میدونی؟

پسر:من میدونم....

دختر به دانستهٔ پسر اعتماد کرد و زنش شد...

.

.

.

۱سال بعد:

زن:هنوز دوستم داری؟

مرد:نمیدونم!

زن:میخوای طلاقم بدی....

مرد:از کجا میدونی؟

زن:من میدونم...

مرد به دانستهٔ زن اعتماد کرد و طلاقش داد...


زن ماند و "اعتماد" غلط و "دانستهٔ" درستش....

مرد ماند و "دانستهٔ" غلط و "اعتماد" درستش....



پی "مسئله" نوشت:میدانیم که تا شقایق هست زندگی باید کرد.با فرض اینکه شقایق مورد نظر در دسترس نباشد؛پیدا کنید شقایق فروش را!

پی "آیا الهه به روح اعتقاد دارد؟" نوشت:بله!به روح اعتقاد دارم...نشون به اون نشون که عکس پروفایلم رو به وضعیت سابق برگردوندم تا دوستانی که شب و نصفه شب،قدم به این کلبهٔ محقر میذارن،با دیدن اون عکس،روح زده نشن و اینجا رو با کلبهٔ وحشت اشتباه نگرفته و از ترس،ناخنهاشون رو با دندونای مبارکشون مانیکور نکنن!

پی "ای تو روح این الهه درود و صلوات" نوشت:هیچی!این پی نوشت صرفاً جهت خنثی سازی اثرات منفی کلماتیه که دوستان ممکنه از سر ترس و وحشت به خاطر دیدن تصویر  مذکور، روح این جانب رو باهاش مورد عنایت قرار داده باشن!

نظرات 36 + ارسال نظر
mahdi یکشنبه 8 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 03:10 http://www.yareman.blogsky.com

سلام جالب بود ولی...
واقعا همچین آدمایی پیدا میشن؟
نمیدونم!
فقط ییه سوال: چطور دانسته درست و اعتماد غلط جمع میشن؟
راستی یه سوال دیگه:
چطور دانسته غلط و اعتماد درست جمع میشن؟

سلام....
همچین آدمایی یعنی چه آدمایی؟
"پسر" دونسته ش غلط بود راجع به آینده و خوشبخت کردن"دختر"!
"زن"دونسته ش درست بود دربارهٔ عدم علاقهٰ "مرد"...
"زن" به دونستهٰٔ غلط مرد اعتماد کرد...پس اعتمادش "غلط" بوده...
"مرد" به دونستهٔ "درست" زن اعتماد کرد پس نتیجه میگیریم که اعتماد درستی بوده....
دانستهٔ غلط و اعتماد درست و برعکسش از طرف دو نفر بوده...وقتی یا هم جمع نمیشن که جفتش از جانب یه نفر صورت بگیره!به همین سادگی...

فاطیما پائیزی یکشنبه 8 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 03:23 http://autumal7fatima.blogsky.com

درود الهه جان
از کجا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
می دونم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
جالب بود آره جالب......

درود
کلا آدمیزاد موجود جالبیه!

خورشید یکشنبه 8 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 04:19 http://khorshidejonoob1.blogfa.com

سلام
پس کلن به دونسته خودمون اعتماد کنیم بهتره . چون نتیجه هر چی باشه محصول فکر خودمونه .

سلام...
باید به عقل و دلمون اعتماد کنیم...به جفتشون با هم....

مکتوب یکشنبه 8 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 08:32 http://maktooob.blogsky.com

خوب..
البته عکسش هم صادقه .
ولی یه حقیقتی هست :
آدما تغییر میکنن.
میبینی اون آدمی که اون اعتقاد راسخ رو داشته ، حتی شاید توسط همون زن بیصدا و ارومکشته شده و ازش یه تفاله مونده .
یا میشه که اوندختری که قرار بود خوشبخت بشه ، یکسال بعد تبدیل به آدمی کاملن متفاوت شده که اصلآ از این آدم برنمیاد که خوشبختش کنه .
که اصلن نسخه خوشبختیش تو این آدم پیدا نمیشه .
اصلن خوشبختی یه مقوله پیچیده اس .
و هیچکس نمیتونه کسی رو خوشبخت کنه . آدما لطفی که میکنن همدیگه رو بدبخت نکنن فقط !

بله...عکسش هم صادقه....
دقیقا...مسئله همین تغییره....
و تو خوشبخت شدن یا نشدن هر دو طرف مسئول و مقصرن....

سهبا یکشنبه 8 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 08:50 http://sayehsarezendegi.blogsky.com/

سلام آجی !
یه چند روزی صبر کنی ، همه زمین ها پر میشه از شقایق !
نیازی نیست دنبالش بگردی ، فقط کافیه چشمامون رو باز کنیم ! همین !!!!

سلام عزیزم...
صبر من زیاده......

کورش تمدن یکشنبه 8 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 09:20 http://www.kelkele.blogsky.com

سلام
کاش دانسته هامون براساس عقل باشه نه احساس
احساس خوبه ولی وقتی بخواد مستقل از عقل عمل کنه نه
پی نوشت هاتون خیلی بامزه بود
شما هم طنازی هستیدا
البته من که از روح نمیترسم کلا از هیچی نمیترسم به جز...

سلام...
بر اساس جفتش باید باشه به نظرم...عقل تنها و احساس تنها میتونن هر کدوم به نحوی خطرناک باشن....
مرررسی...لطف دارین...
دیگه چوبکاری نفرمایید!من اصلا طناز نیستم!بذارین به حساب جوک گفتن!
از هیچی نمیترسین به جز.....؟؟؟راحت باشین...بگین

روشنک یکشنبه 8 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 09:27 http://hasti727.blogfa.com

جالب بود ...
دنبال شقایق فروش نگرد ....گشتم نبود! پس بذار همینجوری زندگی کنیم:)
من این عکستو خیلی دوست دارم خوب کردی گذاشتیش سر جاش

مرسی عزیزم...
قربونت برم مهربونم

مامانگار یکشنبه 8 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 09:42

..سلااااام الهه جانم..
...فکرکنم اینه مسئله اغلب مون..که به خودمون کمتر اعتماد و اطمینان میکنیم..تا دیگران !..
...خواست خودمون موخره..و خیلی چیزای دیگه مقدم !!...

سلااااااام بر مامانگار نازنینم...
کاملا درسته....میگن مرغ همسایه غازه!
گاهی آدمها از بی اعتمادی به خودشون صدمه میبینن و گاهی از اعتماد زیادی!کاش یاد بگیریم حد وسط رو نگه داریم.....

مامانگار یکشنبه 8 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 09:43

..الهه جان ..خیلی کنجکاو شدم عکس پروفایلت رو که برداشتی ببینم..یه چند روزی بزارش...به حرف این ابرچندضلعی گوش نده !...اصولا او با روح و ارواح مشکل داره !...
تنوع خوبه...موهای صاف..بعد مدتی موی فری دیدن خوبه !...بزارش..بزارش..من ارادت خاصی به جامعه ارواح ..از نوع سرگردون و غیر سرگردونش دارم..


چشششششششم....میذارمش مامانگار خوبم...میخواستم چند روز بگذره و هول و هراسی که در دل دوستان ایجاد شده از بین بره و کابوسهای شبانشون تموم بشه بعد مجددا بذارمش اینجا تا دوباره بترسنولی روی شما رو که نمیشه زمین انداخت...عکس رو میذارم آخر همین پست...شما نترسین هاااا...هم من هم روحم به شما ارادت داریم زیااااااااد

کرگدن یکشنبه 8 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 09:51

چقد واقعن مردا پلید و پلشت ان
و زنها چقدر معصوم و مظلوم !

اصلاً!
چیزی که نوشتم بر اساس یه اتفاق واقعی بود...موارد عکسش هم زیاده...پلیدی و پلشتی مرد و زن نمیشناسه...من تو این پست طرف هیچکدوم رو نگرفتم کرگدن جان

هاله بانو یکشنبه 8 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 10:05 http://halehsadeghi.persianblog.ir/

سلام الهه جان
خوبی؟ اتفاقا من اون عکست رو خیلی دوست داشتم یه جور خاصی بود این یکی هم قشنگه ها ولی اون جالب تر بود

سلام عزیزم...
من بر سر دو راهی بزرگی قرار گرفتم الان
ولی الان حلش میکنم(رجوع شود به جواب دو کامنت بالاتر)

آلن یکشنبه 8 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 10:42

در مورد پست نظری ندارم.
نظر شخصی م اینه که وقتی این ور مرز هستم ، حق ندارم در مورد آدمای اون ور مرز نظر بدم.
آدمای متاهل باید نظر بدن.

و در مورد عکست ، آره یه خورده بی رمق بود انگار.
با فتوشاپ کار کرده بودی ؟
خب یه عکس دیگه بذار. اینکه دیگه گریه نداره.

کلا قضاوت کردن کار ما نیست...زندگی خودشون بوده...تموم شده...انتخاب خودشون بوده کلا...
نه...فتوشاپ نبود..با picasa اونجوریش کرده بودم...
یه عکس دیگه گذاشتم که!کی گریه کرد؟!کیهههه!؟

هیشکی! یکشنبه 8 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 11:00

سلووم آجی خوفی؟
چرا تو روح تو تو روح هر چی نامرده

راستشو بخوای من زیاد از این عکس سیاه سفیده خوشم نیومد اما هیچی نگفتم چون چار دیواری اختیاری..

اما حالا که همون عکس قبلیو گذاشتی خیلی خوشحالم..از همینجا ماچت کردم..ووااای مانیتور رُجی شد

سلام عزیزم...خوبم....
به روح خودم درود فرستادم!به روح نامردا چیز دیگه ای باید حواله کرد!
اوااا!نکن از این کارا!جای رژت میمونه رو مانیتور واسه ت حرف درمیارن!میگن ببین عکس کیو دیده که اینجوری ماچ مالی کرده مانیتورو!

هیشکی! یکشنبه 8 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 11:52

منم منظورم همون چیزای دیگه بود..

شکر میخورن حرف درارن..میگم عکس آجیم بوده

آجیت قربونت بره

گل گیسو یکشنبه 8 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 11:56 http://www.gol-gisoo.blogsky.com/

سلام الهه عزیزم
واقعا همینطور شده
همه بی پایه و اساس به هم اعتماد میکنن و اعتماد معنی و مفهوم واقعیشو از دست داده
این عکسه هم خیلی نازه

سلام مهربون من...
درسته...اعتماد خوبه تا وقتی که کورکورانه نباشه....
چشمای خوشگلت ناز میبینه عزیزم

هاله بانو یکشنبه 8 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 12:00 http://halehsadeghi.persianblog.ir/

حالا ماه شدیییییییییییییییییییییییییییییی

اونم ماه شب اول!

افروز یکشنبه 8 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 12:30 http://apoji.persianblog.ir

چه عکس خوشملی

این روحه رو میگی؟

عاطفه یکشنبه 8 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 14:27 http://hayatedustan.blogfa.com/

چرا توروح تو؟ توروح این اعتمادا و دانسته های غلط!

قربونت برم عاطفه جون...من درود و صلوات نثار روح پر فتوح خودم کردم!چیز بدی به خودم نگفتم به خدا

هاله بانو یکشنبه 8 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 15:43 http://halehsadeghi.persianblog.ir/

بچه نکن
هی این عکس رو جابه جا نکن
اصلا یه کار بهتر از صبح تا عصر اون عکس خوشگله رو که من دوست دارم بذار از شب تا صبح این یکی رو
چطوره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

ای جااااااااانم...ببخش تو رو خدا هاله جونممم...خییلی ایده ی خوبیه

دومان یکشنبه 8 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 15:44 http://sly.blogfa.com

بنظرم بدتر از این هم میتونست بشه، اینکه یه رابطه غلط ادامه داشته باشه.
به قولی جلوی ضرر رو از هر جا بگیری فایده است.

دقیییییییییقاً!برای همین میگم مرد اعتماد درستی کرد...چون زن درست فهمیده بود و اینجوری بهتره برای جفتشون....

فرشته یکشنبه 8 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 19:51 http://feritalkative.blogfa.com/

سلام الهه جون !
ولی من اون عکستو دوست داشتم خیلی بامزه بود

سلام عزیزم...
مرررسی خانومی...لطف داری...همه راجع به روح ها اینقدر لطیف فکر نمیکنن آخه

هاله بانو یکشنبه 8 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 21:09 http://halehsadeghi.persianblog.ir/

مرسی الهه جونم خوصت رو دیدم
راستی می شه الی صدات کنم یعنی بگم الی جونم

خواهش میکنم عزیزم...
چرا نمیشه؟خیلیا منو الی صدا میکنن...هرجور دوست داری منو صدا کن عزیز دلمممم

نیمه جدی یکشنبه 8 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 21:30 http://nimejedi.blogsky.com

اوووم... شاید اعتماد مرده درست از آب درنیاد... یعنی شاید حالا بعدا پشیمون شن!... رجوع کنن!(آیکون یه آدم خارج از محدوده ی باغ!)

من اون عکسو ندیدم که... در نتیجه همیشه زما درود است شما را... الهه ای امام زما تو را درود زما تو را سلام ( آیکون یخ کنی بی نمک بی نوای کامنت گذار کشکی حرف زن)

شاید هم همینطور بشه...از فردا کسی خبر نداره.....اتفاقا خیلی هم تو محدوده ی باغی عزیز دلم
همون بهتر که ندیدی
وااااای!حس میکنم ابروهام پرپشت شدن!(آیکون جوگیر شدن و پیدا کردن شباهت بین امام و خودم!)
عزیز من چرا خودزنی میکنی؟!من رو نیمه جدی بانوی خودم غیرت دارماااا!

بهنام دوشنبه 9 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 00:07 http://www.delnevesht2010.blogfa.com

سلام...
هووووووووم نمیدونم چی بگم؟!!!
یعنی اینقدر اون عکس ترسناک بود؟! فکر نمیکنم هاااا!!!!

سلام...
تو شجاعی پسر جون

وانیا دوشنبه 9 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 00:47

سلام الی جونم
من همین مورد رو دیدم و بهش اعتماد دارم
در مورد عکستم اینجوری حرف نزن غیرتی میشما
عکسه به این ماهی

سلام عزیز دلم...
قربونت برم که اینقد ماهی

نیما دوشنبه 9 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 02:02 http://www.arezuhaye-aghaghi.blogsky.com

سلام الهه بانو !
یاد شعر " راز حلقه ی زر " اثر فروغ فرخزاد افتادم . حتما یه نگاه بهش بنداز !

سلام نیما جان...
من این شعر رو قبلا خوندم...دیوانه کننده ست اشعار فروغ...و چقدر خوب و مناسب بود این شعر برای این پست....مرررسی

زیتون 3000 دوشنبه 9 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 11:43 http://zatun3000.mihanblog.com

فلوت زن دوشنبه 9 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 12:52 http://flutezan.blogfa.com

سلاااااااااااااااااااااااااااااااام الهه جونم.
خوبی عزیزم؟
دیروز کلاً نتونستم بیام نت و شبم نتم قطع بود ! ببخش دیر اومدم !
پسر دائی مامانم هم هنوز اون توو گیره ! خبر خاصی ازش نیست فقط یه بار زنگ زده و خیلی کوتاه با مامانش حرف زده و گفته که خوبم ! همین .

تصویر جالب و البته گویائیه الهه !
کاش اون وقتایی که فکر می کنیم همه چیز رو می دونیم و با اطمینان می گیم من می دونم ، دقت بیشتری می کردیم چون ممکنه بعضی ها با اعتماد به دونسته های نادرست ما ، زندگیشون به باد بره !
زندگی خیلی سخته و به این راحتی نمی شه گفت که من می دونم ! یا به این راحتی نمی شه اعتماد کرد ! گاهی آدم توو تشخیص درست این مسائل می مونه !
اما خیلی جالب نوشتی الهه !

اگه شقایق فروش پیدا نشد چی می شه ؟!!!

از دست تو الهه ! سر این دو تا پی نوشت آخریت کلی خندیدم !
عکست قشنگ بود ! ولی خب این عکست یه جورایی دوست داشتنی تر و معصومانه تره !

سلاااااام حنانه ی گلم....
مرسی خانومی...
این حرفا چیه؟هروقت بیای اینجا قدمت رو چشمامه.
ایشالا که خیلی زود خبر آزادیش رو میشنویم...ایشالا سالم و خوب برمیگرده خونه عزیزم...
آره واقعا....خیلی باید حواسمون به حرفا و تصمیمامون باشه....
شقایق فروش....نمیدونم...شاید باید خودمون شقایق بکاریم...
خوشحالم که خندیدی عزیزم
مرررسی عزیز دلم

مکتوب دوشنبه 9 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 15:56 http://maktooob.blogsky.com

خانوم مهندس این اقا مکتوب غیبت شما رو میکنه ها! پشت سرتون میگه شما عوض اینکه از کامپیوترتون استفاده درست و اصولی کنید ، میشینید باهاش نقشه میکشید .

خوب راست میگن ایشون!حرف حق میزنن...

مکتوب دوشنبه 9 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 18:38 http://maktooob.blogsky.com

استفاده درست و اصولی یعنی چت ، فیلم ، وبگردی ، و کلیهء کارهایی که باعث ترب همایونی آدم شود .

دقییییییییقا!
به وبگردی نمیرسم ولی وبلاگ خوندنم رو هییییچ چیز نمیتونه ازم بگیره!

فاطمه سه‌شنبه 10 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 10:05

سلامممم الهه جونم
ایول..دمت گرم..با این پی می نوشت هات و شفاف سازی اصولی اعتقادیت
یاد یکی از پست های خودم افتادم که برای عکس پروفایل همون زمانم توضیح داده بودم...اون بیچاره که من باشم ..روح نبودم فقط به بیماری آلبینیسم دچار شده بودم از نوع حاد..
البته من با فتو شاپ این بلا رو سرش آورده بودم

سلام عزیزمممم
منم اون عکس رو با برنامه ی پیکاسا اونجوریش کرده بودم که خوب هدفی پشتش بود

عبدالکوروش سه‌شنبه 10 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 16:26 http://www.potk.blogfa.com

بهتره اصلا هیچکی با هیچکی ازدواج نکنه که هیچ طلاقی هم بوجود نیاد.
هر دو نفری کهدوست دارن با هم زندگی مشترک داشته باشن یه قراداد شش ماه ببندن.
اگه تو این شش ماه همه چی راضی کننده بود دوباره تمدیدش کنن و گرنه سر شش ماه هر کی بره کار خودش.
چه معنی میده قرارداد مادام العمر!

اینجوری فقط اسم رابطه عوض میشه...به جای ازدواج میگیم قرارداد!ولی مسئله اصلا این چیزا نیست...توی همون ۶ماه هم میشه زجر کشید و زجر داد!توی همون ۶ماه هم میشه وابسته شد و بعد له شد!مسئله ندونم کاری آدمهاست...اینکه واسه دل هم ارزش قائل نیستن و مسئولیت پذیریشون زیر صفره!
اصلا رابطه ای که با یه تیکه کاغذ بخواد سرپا بمونه میخوام صد سال سیاه شکل نگیره!

زهرا فومنی سه‌شنبه 10 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 22:10 http://www.butimar1365.blogfa.com

سلام بر الهه عزیز..
واقعا اگه زندگی مثل این نوشته هات باشه چقد مسخره میشه هااااااا
وایی نمیدونی این پی نوشت دومت رو خوندم چقد خندیدم..
شادباشی عزیزم..امیدوارم شقایق هیچوقت پژمرده نشه

سلام عزیزم...
اگه منظورت خود پسته باید بگم بر اساس یه زندگی واقعی بود....
خوشحالم که خنده رو لبات آورده این پ.ن
مرسی عزیزم...اگر هنوز شقایقی باشه....

احمد سه‌شنبه 10 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 23:25 http://serrema.persianblog.ir/

تا شقایق هست زندگی باید کرد ...
شقایق گل مثالیست برای کسانی که در پی بهانه ای برای زندگی هستند. در حالی که زندگی مسیری است از آنچه شقایق را شکل می دهد. اعتماد یا دانسته یا اعتماد با دانسته شکلی از تفکره
کاش اشکال این تفکر بی کلام شکل می گرفت ...

و وقتی اون چیزایی که شقایق رو شکل میدن ناقص و محدود میشن سخت میشه زندگی....
متاسفانه آدمها به کلامشون بیشتر بها میدن تا به حسشون...با وجود اینکه میدونن حرف باد هواست.....

فلوت زن چهارشنبه 11 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 00:08 http://flutezan.blogfa.com/

سلاااااااااااااااااااااااااااااااااام عزیزم.
نو نوشت دارما !

سلاااااام خانومی...
خوندمت عزیز دلم

AMIR شنبه 21 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 00:39 http://www.mirpic.persianblog.ir

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد