زنی با آرزوهای تلنبار شده...مردی با سکوتی سنگین و آزاردهنده....سکوت مرد میکُشد آرزوهای دل دردمند زن را....
زنی با درونی متلاطم همچون دریای وحشی...مردی با آرامشی مرداب گونه...آرامش مرد،خروش زن را میبلعد و همچنان مرداب است....
زنی خشمگین همچون بادهای ویرانگر....مردی فرسوده همچون کوه های باد و باران دیده....کوه با حمله های باد،خرد میشود و اندک اندک فرو میریزد اما باز هم اسم کوه را یدک میکشد....
دخترک هر روز طی میکند فاصلهٔ میان کوه و دریا را...فاصله ای بیشتر از میان صفا و مروه را...و نه از سیلی باد در امان است و نه از غرقهٔ مرداب...
دخترک حاصل هم آغوشی یک زن و یک مرد است...زنی با آرزوهای تلنبار شده...مردی با سکوتی سنگین و آزاردهنده........