دلکده

اگر پیاده هم شده سفر کن ، در ماندن می پوسی

دلکده

اگر پیاده هم شده سفر کن ، در ماندن می پوسی

احوال این روزای من.......


در راه رسیدن به تو گیرم که بمیرم

اصلا به تو افتاد مسیرم که بمیرم

یک قطرهٔ آبم که در اندیشهٔ دریا

افتادم و باید بپذیرم که بمیرم

یا چشم بپوش از من و از خویش برانم

یا تنگ در آغوش بگیرم که بمیرم

این کوزه ترک خورد!چه جای نگرانی ست

من ساخته از خاک کویرم که بمیرم

خاموش مکن آتش افروخته ام را

بگذار بمیرم که بمیرم که بمیرم*


*فاضل نظری


نظرات 23 + ارسال نظر
سحر پنج‌شنبه 26 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 14:13 http://dayzad.blogsky.com/

اول؟

سحر جون!بذار دکمه انتشارو بزنم بعد!بععععععله...اول

سحر پنج‌شنبه 26 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 14:18 http://dayzad.blogsky.com/

کیف کردی ؟ خدایی؟
به من میگن سحر فرز!
عزیزمی
مرسی از پست قشنگت!
بگذار بمیرم که بمیرم که بمیرم!

بععععععله.....هم کیف کردم هم کف کردم!
مرررررسی عزیز دلم...

کیانا پنج‌شنبه 26 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 14:52 http://www.semi-burntgeneration.blogsky.com

خیلی خوکشل بوود الهه جونم

قربون تو کیانای گلم

دلارام پنج‌شنبه 26 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 15:25

الهه ! الهه !!
من این شعرت رو دوستش دارم .
اصلا به تو افتاد مسیرم که بمیرم ...
مرسی دختر

خودمم خیلی این شعر فاضل نظری رو دوست دارم...
خواهش میکنم عزیزمممم

مامانگار پنج‌شنبه 26 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 15:43

..سلام الهه جان...
...این شعر آقای نظری..بدجوری منو برد تو حال و هوای اشعار مولانا !!..
...خیییلی عارفانه و معنوی ست !....
...دستت درد نکنه عزیزم...
...این روزها حال و هوات انگار پروازی و اسمونیه واقعا..
...سبکبالی و رهایی و اوج در پهنه آبی اش را برایت ارزومندم ...

سلام مامانگار مهربونم....
این روزا حال و هوام عجیبه مامانگار جونم...
مررررسی....همین دعا رو نیاز دارم فقط....عاشقتونم

علیرضا پنج‌شنبه 26 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 16:28 http://yek2se.blogsky.com/

شعر خیلی خیلی قشنگی بود !
و شاید حس و حال خیلیا !

مرسی علیرضا جان

دیوانه ی متفکر پنج‌شنبه 26 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 16:58 http://www.pensive-mad.blogfa.com

حالا حالت خوبه یا نه ؛ اما من با دیدن این عکس توپه توپ شدم ؛ جایییه هاااااا

حال خوب عجیبیه....هرچی هست دوسش دارم

هاله پنج‌شنبه 26 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 18:24 http://adam-bozorge.blogfa.com

خیلی حرف دل بودا .. خیلی !

خیلی هاله

هاله بانو پنج‌شنبه 26 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 19:11 http://halehsadeghi.persianblog.ir/

اصلا به تو افتاد مسیرم که بمیرم ...
الهه خیلی قشنگ بود ....
و عکسی که گذاشتی قشنگتر .. نگاه کردن به اون مسیر و اون پیچ جاده آدم رو تو غروب حل می کنه

آره....هم شعر و هم عکس جفتشون روح منو میکشن سمت خودشون...عکسه خیلی آشناست هاله...خیلی...دلم میخواد تو اون جاده اینقدر برم تا کم کم کوچیک شم و گم شم تو اون پیچ...تموم شم....شروع شم....

وانیا پنج‌شنبه 26 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 20:39

قربون دلت برم الی جونم من بمیرم که صاحاب این دلکده دلش نخاد بمبره
مو فرفریه خودم شعر خیلی قشنگه اما نمیخام اینجوری ببینمتا
روزه بابایی گلت مبارک

خدا نکنه عزیز دلمممممم...
مرگ چیزیه که اصلا به دلخواه ما کاری نداره...وقتش که برسه از راه میاد و تموم....مردنی که توی این شعر ازش حرف زده مردن نیست...عین زنده شدنه....دوسش دارم.....
مرررسی عزیزم....روز بابای مهربون تو هم مبارک

کورش تمدن پنج‌شنبه 26 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 21:33 http://www.kelkele.blogsky.com

سلام
هم شعر قشنگ بود هم عکس
عکس پر است از سفر به ناشناخته ها
خوشحالم که تو کامنت ها خوندم حس خوبی داری

سلام....
سفر به ناشناخته ها...سفر به غریبهای آشنا.......
آره حس خوبی دارم....خیلی خوب.....مررررسی

حمید جمعه 27 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 16:45 http://www.abrechandzelee.blogsky.com/

"حال خوب عجیب"...
پس خوش به احوالت...خوب بودن پیشکش ما که دیگه به عجیب بودنشم راضییم!...ولی دیگه دریغ از یه چیزی که حتی متعجبمون کنه...باز دم شاعرا گرم که کمی یادمون میارن که هنوز دلمون میزنه...خدا سایه شونو رو سر دنیا نگه داره...

دنیا پر از حسای خوب و عجیبه حمید...نمیاد در دلت رو بزنه بگه "من اینجام،نگام کن"....باید کشفش کنی....مثل همون آسمونی که حس محشرش رو چشیدی... مثل حس خوش لاجرعه سرکشیدن نوشابهٔ نارنجی و تگری!حتی دیدن یه گربهٔ نر که دنبال یه گربهٔ ماده راه افتاده و گربهٔ ماده محل نمیده بهش!
چقدر حرف زدم!خودش شد یه پست!ولی تو خودت استاد کشف اینجور حسا و شکار اینجور لحظاتی!اجازه بده متعجب شی......
دم شاعرا گرم...دم تو هم گرم که دلت میزنه با خوندن یه شعر

فلوت زن شنبه 28 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 00:52 http://flutezan.blogsky.com/

سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام الهه ی عزیزم.
چطوری خانومی ؟!
چه عجب آپ کردی ! ذوق کردم وقتی اسم دلکده رو توو لیست وبلاگ های بروز شده دیدم !
اینروزا انقدر فرصتم کمه که حتی وقت نمی کنم بیام یه سری بهت بزنم و حالتو بپرسم ! شرمندم عزیز دلم ولی واقعاً به یادتم و بهت فکر می کنم ! وقتی کامنتاتو توو وبلاگای مختلف می خوونم ذوق می کنم و از همون جا پیگیر حال و احوالتم !
الهه عجیب احوالیه این احوال ِ این روزات ! چقدر احوالاتم شبیه ِ احوالته ! این شعر واقعاً زیباست ! خط به خطش !
در راه رسیدن به تو گیرم که بمیرم

اصلا به تو افتاد مسیرم که بمیرم

یک قطرهٔ آبم که در اندیشهٔ دریا

افتادم و باید بپذیرم که بمیرم

...
سه بار خووندمش و دلم می خواد بازم بخوونمش ! تکان دهندست !
و عکس با اینکه تاریکی داره اما یه امیدی تووش می درخشه ! یه نوری که می کشونتت به اون دور دورا ، طوری که دلت نمی خواد راه بری ، دلت می خواد بدوئی ، پرواز کنی ، رها ، آزاد ...
دلم می خواست الان اونجا بودم ...

مواظب خودت باش نازنین !

سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام حنانه جونممممم....
خوبم عزیزم....
قربونت برم....وقت آزاد که گیر میارم اینطرفی میام......
آره حنانه....حال عجیبیه........
مثل همیشه قشنگ میفهمی حال و هوامو.....
دوسِت دارم عزیزمممممم....
تو هم مراقب خودت باش

آلن شنبه 28 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 20:02

به شخصه توو درک احساسات زنانه ، تعطیل رسمی هستم.

به هر حال :
اگه حالت خوب نیست ، امیدوارم که حالت خوب بشه.
اگه که حالت خوبه ، امیدوارم که بهتر بشه.

احساس که زنونه مردونه نداره دیگه!
مرررررسی آلن جان....من خوب خوبم...شکر خدا...امیدوارم تو هم بهتر بشی

[ بدون نام ] یکشنبه 29 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:43

سلام
شعر زیبایی بود ولی عکس...
قدم گذاشتن تو جاده ای که دوروبرت این همه درخت و سبزی و زیبایی خوبه ولی اسمونش...
آسمونش بم استرس میده.یعنی رنگ آسمون ، نمیدونم.شاید هم استرس نیست ولی حس عجیبیه.حس تردید، شک ،دودلی.ترس از راه و دودلی نسبت به رسیدن به انتهای راه.....

سلام....
خب هر کسی بنا به روحیاتش حس خاصی پیدا میکنه از دیدن این عکس...
من خودم دوست دارم این جاده رو تا تهش برم...حس میکنم جای خوبی انتظارمو میکشه....ترس و دودلی هم ندارم.....

جزیره یکشنبه 29 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:45 http://jaziretabrik.blogfa.com/

اون بی اسم ورسم منم

این بارو میبخشم

فرناز یکشنبه 29 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:20 http://www.zolaleen.persianblog.ir

مذاب ها یکشنبه 29 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 13:00 http://mozabha.blogsky.com

احوال اینروزهایت به محتضرانی ماننده است که با لبخند و عشق به استقبال مرگ میروند، اما من با تمام غرورم حاضرم بخاطر تو از این ثانیه ها قطره قطره زندگی گدایی کنم و دریا دریا به دلت ببخشم ، باشد که تو سالهای سال باشی و فکر مردن به سرت سایه نیفکند حتی اگر سینه ایی تابوت دل تو باشد، گیسوان احوال اینروزهایت سخت آشفته اند، گویی که تکرار تاریخ عشق زلیخا را مینویسند، کجاست یوسف چشم هایت...
نکند هنوز خواب یازده ستار میبیند؟ و از تابش تو در روزهایش بی بهره مانده است !

سلام الهه بانو...
کم پیدایی اینروزها، در روزهای مذابها....

سلام سپهر جان....
راستش چند بار کامنتت رو خوندم و هر دفعه بیشتر حیرت کردم!فعلا دارم مزه مزه ش میکنم......
کلاً کم پیدام....نه فقط در روزهای مذابها...به بزرگی خودت ببخش منو

هیشکی! یکشنبه 29 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 15:46 http://www.hishkii.blogsky.com

سلام آجی..ایشالا همیشه حالت خوب باشههههههههههههههه انقد خوب که بی معرفت تر و کم پیداتر از این بشی!! عزیز...

این شعر محشر بود دوسش داشتم انقد به دلم نشست که ازش یه پیرینت گرفتم و چسبوندم کنار مانیتورم...

الهه یه چی بگم مسخره ام نمی کنی؟! انقد دلم میخواد یه شب تا صب پیشت باشم تو حرف بزنی من فقط گوش کنم...

سلام آجی جونم....
کم پیداییم رو به حساب بی معرفتیم نذار آجی...وسط امتحانام الان...ببخش آجی گرفتارتو........
منم دوسش دارم...خوشحالم که تو هم خوشت اومده ازش....
عزیییییییزم.....تو که میدونی من بیشتر گوش میدم و کمتر حرف میزنم....ولی منم دلم میخواد....میدونی...دلم میخواد زیر آسمون دراز بکشیم و کلی با هم حرف بزنیم و ستاره بشمریم....تو بیشتر باید بگی....اینقد بگی که سبک شه بار سنگین دلت....
عاشقتم

زهرا فومنی یکشنبه 29 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 21:29 http://www.butimar1365.blogfa.com

سلام الهه ی عزیزم..خوبی؟
قشنگ بود..کاش که این کلماتی که در اشعار گنجونده میشه به زندگی روزمره ادمها هم سرایت کنه!
عکس زیبایی بود ........دوست میداشتمش..
موفق باشی نازنینم..

سلام زهرای خوبم...خوبم عزیزم....
مرررررسی گلم....
تو هم موفق باشی

حدیث دوشنبه 30 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 09:31 http://khatkhatihayman.blogfa.com

خیلی عالی بود عزیزمم

لطف داری خانومی

رها پویا دوشنبه 30 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 14:59 http://gahemehrbani.blogsky.com/

دوست داشتمش الهه جون

خوشحالم رهای مهربونم

احمد چهارشنبه 1 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 13:12 http://serrema.persianblog.ir/

خاموش مکن آتش افروخته ام را ....
------------------------------------------------------
زیبا بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد