دلکده

اگر پیاده هم شده سفر کن ، در ماندن می پوسی

دلکده

اگر پیاده هم شده سفر کن ، در ماندن می پوسی

سنگها شهادت خواهند داد....

"تعریف من از عشق فرق دارد با اغلب مردمان این سرزمین....

اکثر آدمها وقتی عاشق میشوند از معشوقشان طلب عشق میکنند...عشق میدهند تا عشق بستانند...بهتر است بگویم آنها فکر میکنند که عاشقند اما نیستند...آنها روی پلهٔ عقل گیر افتاده اند و در دنیای عقل،تنها دوست داشتن معنا دارد و عشق دیوانگیست....

عاشق هرگز از معشوق چیزی طلب نمیکند...از معشوق نمیرنجد...معشوق دور باشد یا نزدیک،عاشق به او عشق میورزد....عاشق هرگز معشوق را در بند خود نمیخواهد...هرگز "مالک" معشوقش نیست....عاشق،معشوق را آزاد میخواهد....درست مثل خود عشق...رها و بی مرز......

عاشق گله نمیکند...عاشق عیب معشوق را نمیبیند...او عاشق عشق است...با عشق نفس میکشد...با عشق میخوابد...با عشق از جا برمیخیزد....با عشق میمیرد...با عشق زنده میشود...

عشق حاصل تلاش نیست...عشق حاصل تسلیم است....احساسات سطحی،روزی می آیند و دگر روز میروند...این عشق است که هر روز ریشه دار تر میشود....در عشق حقیقی هیچ غم و اندوهی جای ندارد جز یک غم...غم هجران...و این غم عزیز و ارزشمند است...دل را میسوزاند و جان را آبدیده میکند...
عشق همان چیزیست که رنگی دیگر به این دنیا خواهد داد و جانی دیگر به ما...باور کنیم یا نکنیم،عشق تنها راه نجات است...باید یاد بگیریم عاشق بودن را...عاشق زیستن را...باید نفسهایمان بوی عشق بگیرند و لحظه هایمان آغشته به عشق باشند....
از خودم شروع کرده ام....به امید روزی که عشق،دل تک تک انسانها را پر کند...."
اینها را مدتها پیش نوشته بودم...آن زمان که تفاوت عشق و حماقت را درک کردم...حالا که دوباره میخوانمش،میبینم که نکته ای را از قلم انداخته ام...حقیقتی بسیار مهم که به زعم عاشقان شیرین و گواراست و از دید عاقلان،تلخ و دردناک....و آن این است که راه عشق،مسیری پر خطر است و تاریک...این است که دلت میسوزد و راه را روشن میکند...میسوزد و نورافشانی میکند تا تو به مقصود بی مقصد برسی...و این سوختن ادامه دارد...از ازل تا ابد...تا همیشه....در این راه دشنامها بسیار است و زخم زبانها و تهمت ها فراوان... و بی مهریها بیشتر از آن...و اینها حکم خار مغیلان را دارند زیر پای برهنهٔ عشّاق....
در فیلمی هندی به نام "Aja Naachle" که به معنای "بیا برقص" است،داستان لیلی و مجنون را به صورت نمایشی موزیکال اجرا میکردند...در قسمتی از نمایش مردم و آنهایی که میخواستند مجنون را از لیلی جدا کنند،به مجنون سنگ میزدند...وقتی مجنون برای چند لحظه خود را از چنگ نگهبانان آزاد کرد،تعدادی از سنگها را برداشت و خواند "این سنگها که امروز به من میزنید روزی تاج محل را خواهند ساخت و آن روز تک تکشان به عشق من شهادت خواهند داد".....
در این راه باید بمانی،حتی اگر سنگت بزنند و دشنامت دهند و دیوانه ات بخوانند...آنوقت میتوانی سرت را بالا بگیری و بگویی "ثبت است بر جریدهٔ عالم دوام ما".......

نظرات 30 + ارسال نظر
هاله جمعه 4 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 08:06 http://www.assman.blogsky.com

چه خووووب گفتی..

مررررسی عزیزم...

مامانگار جمعه 4 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 10:13

...مرررسی الهه جانم...
..هرچه از عشق بنویسیم تا جایی که جوهر همه قلم های عالم رخصت مان دهد باز چیزی از قلم افتاده انگار. !!...
...هرچه در واژگان ناتوانمان بریزیمش و بگوییم و بخوانیمش.. باز هیچ نگفته ایم انگار !!
...باید حس اش کرد..چشیدش..و بجانش خرید..تا شاید گوشه ایش رافهمید..
..خوشحالم نوشتی..عزیزم

مرررررسی از شما مامان خوبم....
کاملا باهاتون موافقم....هرچی ظرف وجودمون بزرگتر بشه بیشتر میتونیم عشق رو تو خودمون جا بدیم و درکش کنیم....افسوس که وجود خیلی از آدمها گنجایش نداره.......
عاشقتونم مامانگار مهربونم

روشنک جمعه 4 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 12:22 http://hasti727.blogfa.com

از خود گذشتن برا من مفهومی همتراز عشق داره...
من عشق رو از نگاه تو می پسندم گلم
هر چه گفتی زبان حال بود

واااااااااااااااااااااااااااای روشنک...خودتی؟؟؟
دلم برات تنگ بود...گرچه خودمم زیاد نیستم این روزا...ولی غیبت تو خیلی طولانی تر بوده.......
قربون تو برم من...از خود گذشتن خود خود عشقه...چون عاشق دیگه "خود"ی نداره....محو میشه تو وجود معشوقش

فرزانه جمعه 4 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 12:27 http://www.boloure-roya.blogfa.com

سلام الهه جان
مامانگار هم پست آخرش راجع به عشق بود. اینجا هم تو از عشق نوشتی. واقعا همینطوره که یه عاشق واقعی بی دریغ محبت میکنه و به دیگران عشق میده بدون هیچ چشمداشتی که البته کار خیلی خیلی سختیه. به نظرم آدمهایی که هیچ وقت عشق رو تجربه نکردن مثل شاگردی هستن که هیچ وقت دیکته ننوشته!

سلام فرزانهٔ عزیزم....
آره چند دقیقه پیش خوندم پست مامانگار رو...
وقتی کار سختیه که توقع رو تو خودمون نکُشته باشیم..اونوقت به طرز عجیبی این کار نشدنی میشه....چون در جواب عشق معمولا عاشقا هیچی نصیبشون نمیشه و شر هم میرسونن دیگران!اما اگه بی توقع باشیم آسونتره این عشق بی چشمداشت.....
کاملا موافقم....خیلیا فقط سواد عقلانی دارن و سواد عشقانیشون صفره....

فاطمه شمیم یار جمعه 4 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 13:09

سلاممم الهه عزیزم
همیشه فکر می کردم دایره تخیلات من شاید مورد داره و عشق رو متفاوت می بینم خیلی متفاوت و دوست داشتن رو درک می کنم و میدونم خودش فقط جلوه ای از عشقه و کلی سوال های دیگه در ذهنم.....
می فهمم حرفات رو..عالی هم تموم کردی عزیز

سلااااااااام مهربونم....
میدونم که حرفامو میفهمی عزیز دلم...دل مهربون تو جا واسه عشق زیاد داره...خیلی زیاد.....

روشنک جمعه 4 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 13:24 http://hasti727.blogfa.com

الهه عزیزم رو هزار بار میبوسم
مدتی نبودم ...نه اینکه نبودم حس بودنم نبود
میدونم میفهمی چی میگم

فدای تو عزیزم...
میفهمم....خوب هم میفهمم....دلت آروم باشه هرجا که هستی...با حس بودن هم کم کم آشتی کن عشقم

سحر جمعه 4 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 13:47 http://dayzad.blogsky.com/

قشنگ بود...
واقعا چقدر درک و برداشت آدمها از عشق متفاوته!

لطف داری سحر خوبم....
به تعداد آدمها،نگاه و دید متفاوت به عشق وجود داره...بعضی ادراکات مشابه هستن،اما همیشه فرقی هست.....

علیرضا جمعه 4 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 19:23 http://yek2se.blogsky.com/

به نظر من هیچ وقت انسان نمیتونه برای بعضی چیزا تعریفی بیان کنه !

نوشتت خیلی قشنگ بود الهه

آره....بعضی وقتا نمیشه حق مطلب رو اونجور که باید ادا کرد...
مرسی علیرضا جان....

فلوت زن شنبه 5 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 01:24 http://flutezan.blogsky.com

سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام عزیز دلم.
خوبی ؟
نمی دونم چی بگم الهه ، خودت گفتنیارو گفتی و می دونی که همیشه مثل هم فکر می کنیم و زبون ِ احساسمون یکیه ! اینجا هم تمام ِ چیزایی که نوشتی ، حرفای دل ِ منم هست !
راه سختیه این راه ِ عشق ! پُر فراز و نشیب و پُر رنج !

شاعر می گه :
درد ِ عشقی کشیده ام که مَپُرس
زهر ِ هجری چشیده ام که مَپُرس

واقعاً اینا گفتنی نیست ، حس کردنیه ! باید کشید تا فهمید ...
امان از زخم زبون ها ، تهمت ها ، قضاوت ها و ...
هیچ کس نمی تونه جای کس ِ دیگه ای باشه ! هیچ کس نمی تونه درد ِ دیگری رو بفهمه ، هیچ کس نمی تونه درک کنه یک عاشق رو...
همینه که عاشقای واقعی موندگار می شن !

عاشق بمونی نازنین !

سلاااااااااااااااااااام حنانهٔ من....
مثل همیشه کامنتت مکمل پست منه......
عشق زبون مشترک اما فراموش شدهٔ آدمهاست...واسه همینه که درک نمیکنن همدیگه رو......
قربونت برم عزیز دلم

فرشته شنبه 5 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 04:18 http://feritalkative.blogfa.com/

عشق پدیده ی عجیبیه
ولی نوشته ی تورو خیلی دوست داشتم

خوشحالم فرشتهٔ نازنینم

آوا شنبه 5 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 05:18

خوندم الهه بانو
میام دوباره
یاحق...

قدمت رو چشم

هیشـــکی! شنبه 5 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 14:27 http://www.hishkii.blogsky.com

سلام
هر وخت می خونمت حس های پشت دلم...ینی حرفای تو گلو موندم....نمایون میشه....
...

راستی چه خبر از کار جدید ؟ باهاش اخت شدی؟

سلام عزیز دلم....
قربون دل تو برم من آجی....
خوبه ...آره...محیط کارم خوبه شکر خدا....

فرشته شنبه 5 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 14:33 http://surusha.blogfa.com

عشق با این تعاریف قشنگی که گفتی کیمیاست الهه جان...

آره....تو هیچ عطاری ای هم پیدا نمیشه...اگه میشد...اگه همه اینجوری عاشق بودن...این دنیا چقدددر رنگی بود.....

گــل گیســـو شنبه 5 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 22:11 http://gol-gisoo.blogsky.com/

سلام الهه ی عزیزم
عالی بود پستت
انگار حرفایی بود که مدت هاست تو دلم بود اما توان بیانشو نداشتم
عشق مقوله ی عجیبیه

سلام عزیز دلم....
مرسی عزیزم...
آره..پیچیده ست.....در واقع اینقدر ساده ست که پیچیده به نظر میاد....

آوا یکشنبه 6 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 04:28

آره الهه بانو.....عشق اونه که معشوقتو رها کنی که
برسه باون بالا بالاهاولی اون نتونه اینوبفهمه.عشق
اونه که نگران سلامتیش بشی و واسه این که از
نگرونی دربیای از یه جایی سرک بکشی که اون
نفهمه وهی ی ی باخودش فک کنه که تنهاش
گذاشتی.که یجوری از یجایی کمکش کنی که
خودشم نفهمه عشق اونه که صبح ها که از
خواب پامیشی بهش سلام کنی و آخر شبا
بهش شب بخیر بگی حتی اگه خیلی وقت
باشه که حضور فیزیکیشو نداشته باشی.
عشق اونه که از وسط یه عاالمه جمعیت
بوشو حس کنی..عشق اونه که هر دفه
که اذیتت کرد تنها به آنی ازش دل گیر
باشی و بعدش باز همه چی یادت بره.
مثل بچه هایی که مامانشون رو اذیت
میکنن امابازآغوش گرم مامانه واسه
بچه هه بازه......منظورم این جا اون
عشق نبودا.اون حسه بود..عشق
اونه که هی بجنگی و بجنگی و باا
چنگ و دندون ازش محافظت کنی
و از هر چی بدیه بگذرونیش اما
برسونیش به جایی که عشقش
بوده و بعدبذاری که بره هرجایی
که دوس داره.عشق محبت بی
قیدوشرط و بی توقع جوابه...
محبت بی توقع نهایت عشقه
خیلی پر حرفی کردم........
ش.ر.م.ن.د.ت.م...........
خیلی توصیفاتت جالب بود
الهه بانووووووووووووووو
یاحق...

دشمنت شرمنده عزیزم....
دقیقا عشق یعنی بی قید و شرط محبت کردن و از جون و دل مایه گذاشتن.......
مرسی عزیز دلم....
حق نگهدارت

پریسا یکشنبه 6 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 09:57


دوستت دارم‌ها را نگه می‌داری برای روز مبادا،
دلم تنگ شده‌ها را، عاشقتم‌ها را…
این‌ جمله‌ها را که ارزشمندند الکی خرج کسی نمی‌کنی!
باید آدمش پیدا شود!
باید همان لحظه از خودت مطمئن باشی و باید بدانی که فردا، از امروز گفتنش پشیمان نخواهی شد!
سِنت که بالا می‌رود کلی دوستت دارم پیشت مانده، کلی دلم تنگ شده و عاشقتم مانده که خرج کسی نکرده‌ای و روی هم تلنبار شده‌اند!
فرصت نداری صندوقت را خالی کنی.! صندوقت سنگین شده و نمی‌توانی با خودت بِکشی‌اش…
شروع می‌کنی به خرج کردنشان!
توی میهمانی اگر نگاهت کرد اگر نگاهش را دوست داشتی،
توی رقص اگر پا‌به‌پایت آمد اگر هوایت را داشت اگر با تو ترانه را به صدای بلند خواند
توی جلسه اگر حرفی را گفت که حرف تو بود اگر استدلالی کرد که تکانت داد
در سفر اگر شوخ و شنگ بود اگر مدام به خنده‌ات انداخت و اگر منظره‌های قشنگ را نشانت داد
برای یکی یک دوستت دارم خرج می‌کنی برا ی یکی یک دلم برایت تنگ می‌شود خرج می‌کنی! یک چقدر زیبایی، یک با من می‌مانی؟
بعد می‌بینی آدم‌ها فاصله می‌گیرند متهمت می‌کنند به هیزی… به مخ‌زدن به اعتماد آدم‌ها!
سواستفاده کردن به پیری و معرکه‌گیری…
اما بگذار به سن تو برسند!
بگذار صندوقچه‌شان لبریز شود آن‌‌وقت حال امروز تو را می‌فهمند بدون این‌که تو را به یاد بیاورند
غریب است دوست داشتن.

و عجیب تر از آن است دوست داشته شدن...

وقتی می‌دانیم کسی با جان و دل دوستمان دارد ...

و نفس‌ها و صدا و نگاهمان در روح و جانش ریشه دوانده؛

به بازیش می‌گیریم هر چه او عاشق‌تر، ما سرخوش‌تر، هر چه او دل نازک‌تر، ما بی رحم ‌تر.

تقصیر از ما نیست؛

تمامیِ قصه هایِ عاشقانه، اینگونه به گوشمان خوانده شده‌اند.
(این حقیقت تلخ و گزنده است.)

دکتر علی شریعتی

و این حقیقت تلخ و گزنده،صحت دارد!
هیچ چیز سنگین تر از همین دوستت دارمهای فروخورده شده نیست.....
مرسی پریسا جان

افروز یکشنبه 6 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 10:39 http://apoji.persianblog.ir

سلام الهه خانوم عزیز بابا اگر دل بسوزه که دیگه مقصد زیبایی نداره

سلام عزیزم....
"مقصود" هست و وجود داره اما "مقصدی" نداره...
مثلا اگر توی تاریکی یه گنج طلا رو یه جایی قایم کرده باشن،و تو برای رسیدن بهش مثلا دستت صدمه ببینه یا پات به چیزی گیر کنه،تو وجود داشتن اون گنج شکی هست یا خدشه ای وارد میشه بهش؟نه!
اون دلی که میسوزه ابزار رسیدنه...روشن کنندهٔ راهه....مقصود همیشه زیباست.....

آوا یکشنبه 6 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 16:05

وای ی ی ی ی ی ی ی
چقدر کامنت پریسابانو
زیبا بود.......مرسی
پریسابانو...مرسی
الهه بانووووووووو
پستتون محشر
بوووووووووود
جدی میگم
ممنوووون
یاحق..

قربون تو برم آوای خوبم....

وانیا دوشنبه 7 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 00:26

نمیدونم چرا همش حس میکنم اینا رو یکی باید بهم بگه
این جمله های آبی رو خیلی دوست داشتم

وایسا جلو آینه اینا رو به خودت بگو عزیز دلم....باور کن به جز خودت هیچ کس به داد خودت و دلت نمیرسه.......

کیارش دوشنبه 7 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 01:13 http://miraas.blogsky.com


تورو به خدا بعد من مواظب خودت باش

گریه نکن آروم بگیر به فکر زندگیت باش

غصه م میشه اگه بفهمم داری غصه میخوری

شکایت از کسی نکن با این که خیلی دلخوری

دلت نگیره مهربون عاشقتم اینو بدون

دلم گرفته میدونی، از هم جدا کردنمون

دل نگرونتم همش اگه خطا کردم ببخش

بازم منو به خاطر تموم خوبی هات ببخش

منو ببخش

منو ببخش


اصلا فراموشم کن و فکر کن منو نداشتی

اینجوری خیلی بهتره بگو منو نخواستی

برو بگو تنهایی رو خیلی زیاد دوسش داری

اگه تو تنها بمونی با کسی کاری نداری

دلت نگیره مهربون عاشقتم اینو بدون

دلم گرفته میدونی، از هم جدا کردنمون

دل نگرونتم همش اگه خطا کردم ببخش

بازم منو به خاطر تموم خوبی هات ببخش

منو ببخش

منو ببخش
...
...
...


چقدر حال و هوای متنت عالی و راحت و روونه...چقدر به دل میشینه. گاهی که خیلی خسته میشم...آزرده میشم... میام یه سری به وبلاگ های خوب تو وچند تا از دوستان معدود میزنم...خیلی حال و هوام عوض میشه. چقدر این موسیقی به پست : سنگها شهادت میدهند میاد. ممنون که توی روزای تلخ میتونم بیام توی وبلاگت و کمی بوی خاک رطوبت خورده رو همراه با نم بارون بکشم توی ریه هام...
مرسی دوست خوبم.مرسی الهه ی خوش ذوق و خوش قلم.

خوشحالم که این خونه باعث آرامش یه دوست میشه....توصیفتون از دلکده اشک نشوند تو چشمام...روزای اولی که وبلاگم رو با این اسم ساختم همهٔ آرزوم همین بود....که اینجا خونهٔ دل دوستانم باشه و حس خوبی داشته باشن از اینجا بودن...
مرسی از اینهمه لطفی که نسبت به من و این خونه دارین....ممنونم

پریسا دوشنبه 7 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 09:53


سلام آوا بانو... لطف داری عزیز... خواهش میکنم آبجی های خوبم(الهه و آوا)...

کورش تمدن دوشنبه 7 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 11:46 http://www.kelkele.blogsky.com

سلام
متن دلنشینی بود
حقیقتی بود که شاید خیلیا باور داشته باشن ولی فقط اندکی میتونن اجراش کنن
امیدوارم همه بتونن طعم عشق رو بچشند

سلام
ممنون...
کاملا موافقم....کاش از حالت تئوری دربیاد.....
منم امیدوارم.....
جای کامنتاتون اینجا خالی بود

زهرا فومنی سه‌شنبه 8 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 23:36 http://www.butimar1365.blogfa.com

سلام بر الهه ی عزیز..
عیدت مبارک عزیزم..

سلام عزیز دلم...
عید تو هم مبارک

عاطفه چهارشنبه 9 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 00:34

سلام الهه جون
عیدت مبارک:**

سلام عزیز دلم...
عید تو هم مبارک

آناهیتا پنج‌شنبه 10 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 13:43 http://www.a-n-a-a-r-i-a.blogsky.com

سلام الهه جان
این دیدگاه عالیه.یه حس غریبی داره.مخصوصا که آدمی اجرا کنه و از حالت تئوری بیرون بیاد.
مررررسی که نوشتی.حرف دل خیلی ها...آدم هایی که توان نوشتن ندارن...بلد نیستن کلمات و درست جفت و جور کنن.

سلام عزیزم....
قربون تو عزیزم....واقعا کاش عملی بشه.....

سپیده پنج‌شنبه 10 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 23:00 http://SETARESEPIDEASHK.PERSIANBLOG.IR

سلااااااااام الهه ی نازنینم چند وقتی هست که بهت سر نزدم با این وصف ازت دور نشدم وهنوز هم وقتی نوشته هات رو میخونم احساس همگرایی شیرینی باهات دارم تعریف جامع و کاملی از عشق داشتی حقیقت بود عزیزم ما کجا و عشق کجا !!

سلااااااااااااااااااام عزیز دلم.....
میدونم عزیزم...مهم دل آدماست که باید وصل باشه به هم....
چرا اینو میگی...تو دلت پر از عشقه گل من

آناهیتا جمعه 11 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 16:25 http://www.a-n-a-a-r-i-a.blogsky.com

همین که باور داشته باشیم " میسوزد و نورافشانی می کند تا تو به مقصود بی مقصد برسی " دل آدم و آروم می کنه الهه...
این دیدگاه با روح عشاق حقیقی سازگاره...بذار اونایی که معامله می کنن به کارشون برسون...عاشق مبادله می کنه...
این پستت آرومم می کنه
الان چشمام ابری...دلم بی قراره...هی خودم و به در و دیوار می کوبم بلکه یه کم فکرم آزاد بشه...اومدم دوباره این پست و خوندم...این پست در کنار اشعار استاد قهرمان عاشق مثل مُسکن می مونه الهه...

قربون دل بیقرارت عزیزم....
خدا رو شکر....حداقل دلم به این خوشه که این پست باعث آرامشت میشه...خوشحالم....
دلت آروم آنای من

احمد یکشنبه 13 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 00:19 http://serrema.persianblog.ir/

سلام /
خیلی خیلی زیبا بود ... صدای خالص اکسیر می دهد این نوش . مرسی

گر اژدهاست بر ره عشق است چون زمرّد
از برق این زمـــــرّد هین دفع اژدهــــــا کن

سلام
ممنون از شما

ماه نو-بهار یکشنبه 13 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 11:51 http://thenewmoon.blogfa.com/

خیلی زیبا نوشتی
خیلی
و من طبق یک رسم کهن در برابر اندیشه ها و نوشته های زیبا سکوت میکنم

مرسی عزیزم...
و سکوت سرشار از ناگفته هاست....

hamoon68 دوشنبه 14 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 22:17 http://www.hamoon68.blogfa.com

سلام وعرض ادب.وبلاگ زیبایی داری به وبلاگهای ازین نوع علاقه ویژه ای دارم به وبلاگ من هم سری بزنیدوتوشه ای هرچندناقابل ازآن بردارید.بایک نظرسنجی ویک شعربروزم ومنتظرنظرای زیبایتان.مارابانظراتتان کمک کنید.درصورت تمایل به تبادل لینک مرابااسم هامون68لینک کنید وخبرم کندباچه اسمی لینکتون کنم.مرس

دقیقا وبلاگهایی از چه نوع؟!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد