دلکده

اگر پیاده هم شده سفر کن ، در ماندن می پوسی

دلکده

اگر پیاده هم شده سفر کن ، در ماندن می پوسی

الهه ای که خودش را جار میزند!

اصلاً فکر نکنین که نوشتن از خود،مثل خوردن راحت الحلقوم می مونه و آسونه!سخته واقعاً...آدم باید با خودش بی تعارف باشه و همۀ اخلاقیاتشو ببره زیر ذره بین و منصفانه و روراست بنویسه همه رو...من اینجا هم از خوبیهام میگم...هم از بدیام...همونجور که قسمت رذایل اخلاقی! رو با لذت و کنجکاوی می خونین و قبول می کنین،خوبیهام رو هم قبول کنین و انگ خودشیفتگی به من نزنین...من از شکسته نفسی زیادی خوشم نمیاد...فقط همین...

الهه-متولد 68/6/23-موجودی دوپا-مؤنث-موجودی بالاتر از حیوان و پایینتر از انسان-از نسل آدم...

همه چیز در بارۀ الی:

الهه بیشتر از هرچیز،به خندان بودن شناخته میشه...لبخند حالتیه که همیشه داره حتی وقتی غصه داره...تنها جایی که ممکنه الهه لبخند نزنه،خلوت خودشه...دردها و غصه های الهه مال خودشه و شادیش برای دیگران...بیشتر از این که "زبان" باشه برای گفتن،"گوشه" برای شنیدن...بسیااااار صبوره این بشر به طوریکه گاهی لج اطرافیانش رو درمیاره!...تو دوران تحصیل به "ایوب" و "الهه انتظار" معروف بود...به قول یکی از دوستای قدیمی که می گفت"اسطورۀ صبری تو خره!"...الهه حتی قیافش هم بزرگتر از سنشه!....بزرگتر فکر می کنه و بزرگتر رفتار می کنه...از بچگیش همین بوده و این یه نقصه!...الهه بازیگر خوبیه...اینقدر خوب نقش آدمهای شاد رو بازی می کنه که حتی خودش هم باورش می شه شاده...معمولاً غصه هاش رو به کسی نمی گه مگر اینکه در حال ترکیدن باشه که در اون شرایط هم یک اپسیلون از غصه هاشو می ریزه بیرون...الهه معتقده اینقدر دیگران خودشون غم دارن که نباید به غصه هاشون اضافه کنه...الهه سنگ صبور خوبیه...یا بهتره بگم بوده...اینقدر بهش تکیه کردن و باهاش درد دل کردن تا کم کم ترک برداشت و دید داره میشکنه...شاید هم شکست و به روی خودش نیاورد...سخته فقط شنونده باشی و خودت نتونی دردتو به کسی بگی...هر چی که هست،چند وقتیه که به خودش قول داده یه کم استراحت بده به دلش و صبر کنه تا خوب شه حالش...الهه برای اونایی که دوستشون داره،حاضره جونشو هم فدا کنه...برای دوستاش همیشه یه جور پناهگاه بود همیشه اما یه چند وقتیه به خودش قول داده بیشتر از توانش برای کسی مایه نذاره چون چیزی ازش باقی نمیمونه...الهه به بعضیا خیلی اعتماد داشته و حالا اعتمادش شکسته و جونِ دوباره تجربه کردن رو نداره...الهه به شدت مهربون و با گذشته...اما خدا اون روز رو نیاره که اعتمادش نسبت به کسی سست بشه یا از کسی بی لیاقتی ببینه...در این موارد همین الهۀ صبور باگذشت،آنچنان سنگ میشه که هیچ کس باورش نمیشه که این آدم جدید خود الهه باشه...اگر برای اولین بار الهه رو تنها تو یه محیط عمومی ببینین،فکر می کنین یه دختر مغرور و سرده که اخلاق خشکی داره و زیادی جدیه...اما کافیه بهش سلام کنین تا نظرتون عوض شه...و کافیه باهاش دوست بشین تا عمق لبخندش رو ببینین...حسادت تو وجود الهه جایی نداره...اکثر اوقات موجود شاد و بگو بخندیه که تا اطرافیانشو نخندونه،دلش آروم نمیشه...تا حالا عصبانیتشو به جز ٣نفر هیچ کس ندیده و اصلاً بهتون پیشنهاد نمی کنم عصبانیش کنین...چون الهه خیلیییییی کم عصبانی میشه و در عصبانیت اولیه ش بسیاااااار محتاط و مؤدبه...ولی باز هم خدا اون روز رو نیاره که روی سگش بیاد بالا!چون ممکنه یا خودش سکته کنه یا شما رو سکته بده!تا حالا تو زندگیش ٢بار اینجوری عصبانی شده که اونم به خیر گذشته...الهه بلد نیست جیغ بزنه!...چه تو عصبانیت و ناراحتی چه توی شهربازی!...الهه از هر کسی نسبت به خودش سختگیر تره و آنچنان برای کوچکترین خطایی پدر خودشو درمیاره که باورکردنی نیست...الهه انتقادپذیره ولی نه همیشه...اگه انتقاد اطرافیان،از روی لجبازی و بهانه گیری باشه،الهه اینقدر از کار خودش دفاع می کنه و بحث می کنه تا یه شری به پا بشه!...الهه حرف زدن رو دوست داره ولی نه در شرایطی که فقط گوینده باشه...الهه عاشق خرید کردنه و با خرید کردن روحش تازه میشه...الهه عاشق خریدن لباس و لوازم آرایشیه،ولی این عشق رو در حد عشق نگه میداره و خودشو کنترل می کنه و فکر جیب والدینش هست...الهه دختر کم توقعیه که از هیچی گله و شکایت نمی کنه و مطمئنه تو زمان مناسب،به خواسته هاش می رسه...الهه دوست داشتن رو خوب بلده...اما حاضر به عاشق و شیدا بودن نیست...هنوز کسی رو پیدا نکرده که لایق عشقش باشه...یه عیب بزرگ الهه اینه که زیادی در حق همه خوبی می کنه بدون توقع!...خوبی زیادی اصلاً خوب نیست...الهه کینه ای نیست...تا حالا چندین بار سعی کرده بدی دیگران رو تو خاطرش حفظ کنه تا دیگه نبخشتشون و بهشون محبت نکنه...اما اصلاً انگار مریضه این بشر!...باز میبخشه و خوبی می کنه...الهه احساساتی نیست...ولی تا حدی حساسه...الهه جنبۀ بالایی داره ولی این به معنی پذیرفتن بی حرمتی و شوخی خرکی نیست!...دل الهه خیلی کم می گیره و وقتی بگیره،بد می گیره!...دست الهه به شدت بی نمکه...وقتی کسی که الهه خیلی بهش محبت کرده،نمکدون میشکنه،دل الهه هم میشکنه...در واقع تنها وقتی که اشک الهه در میاد(به جز چند مدت اخیر که اشکش خودمختار شده) وقتیه که دلش از شدت حرارت،بخار میشه و از چشماش میزنه بیرون!...الهه به طور دربست،به خدا مطمئنه...هنر هم نکرده ها...اینقدر از خدا نشونه دیده که خیلی خره اگه مطمئن نباشه!...الهه شب و روز تو فکره تا بفهمه مأموریت و مسئولیتش تو این دنیا چیه؟...الهه نگرشهای خاص خودش رو به این دنیا و کائنات داره و به شدت دردش میاد وقتی می بینه خیلیا بدون اینکه حتی به این چیزا فکر کنن،ردش می کنن...الهه دستپخت خوبی داره و غذا رو با عشق میپزه...الهه بعضی وقتا می بُره و دلش میخواد تنبلی کنه و از تختش پایین نیاد و بخوابه و بخوابه...الهه کلاً خواب رو دوست داره ولی زیاد نمی خوابه... الهه چشماش ضعیفه و آرزوشه که یه روز با چشمای خودش ببینه دنیا رو،نه با لنزای توی چشماش...الهه با رنگ آبی آروم میشه و با صورتی و قرمز به وجد میاد...الهه بلد نیست عشوه بیاد!...بلد نیست مثل خیلی از دخترا با ناز حرف بزنه...الهه اهل ریا نیست...آدم رکیه...الهه از دروغ گفتن و شنفتن بیزاره و به شدت در مچگیری افراد خالیبند ماهره!...الهه نمیتونه با احساسات هیچ کس بازی کنه و واسه همین تنها بودن رو بیشتر دوست داره تا ادای عاشقی رو درآوردن...بزرگترین عشق الهه تو زندگیش،در کنار داداشش -عرفان- بودنه...الهه به طرز دیوانه واری دوست داره که دقایقش رو با عرفان بگذرونه ولی از اونجایی که یه خرده شعوری واسش مونده و برای خلوت آدمها،حرمت قائله،جلوی خودشو می گیره...سرگرمی الهه در درجۀ اول همین وبلاگه و خوندن دوستای بلاگرش...بعد از اون الهه عاشق کتاب خوندن و کشف چیزای سری و ندونسته س...الهه با کلمات زندگی می کنه و هر روز یه عالمه سوژه تو مغزش وول میخورن که خیلیاشون به خاطر کمبود وقت و نوشته نشدن،بیات میشن... آرزوی الهه اینه که زن و مرد و دختر و پسر،بتونن در کنار هم زندگی کنن و به هم عشق بورزن،بدون اینکه هدف شومی داشته باشن یا نیت بدی..الهه از خیانت بیزاره و هرچقدر هم سعی کنه،نمیتونه آدمهای خائن رو ببخشه...الهه با تمام وجود سعی در پاکسازی خاطرات بدش داشته و تا حدود زیادی هم موفق بوده...الهه....

هنوز خیلی چیزا راجع به الهه هست...این کلیات الهه بود...جزییات رو لابلای خط خطیهای این وبلاگ میشه پیدا کرد...جار زدن من،همچنان باقیست....



+این پست رو چهارشنبه 7 مهر 1389 توی وبلاگ قبلیم نوشته بودم...امشب بعد از مدتها خوندمش و حس عجیبی بهم دست داد...انگار زمان داره هی تکرار میشه...انگار من همون الهه ام با همون خلقیات و همون دید به آدمها..همون سرخوردگی به خاطر اعتماد بیجا و همون فراموشکاری همیشگی نسبت به بدیهای بعضیها و همون خط زدن و حذف کردن بعضیهای دیگه از زندگیم...جالبه که همهٔ آدمهای دور و برم بدون استثنا عوض شدن...روابط جدیدی با آدمهای جدید پیدا کردم و روابطم با آدمهای قدیمی عوض شده...اما همچنان همون عقاید رو دارم و تغییر چشمگیری نکردم...فقط حس میکنم الهه سالخورده تر شده و باتجربه تر و غمگین تر!بهتره بگم شاید توی چیزهایی که اون زمان ننوشتم تغییر کرده باشم اما هر خط از این نوشته رو که خوندم با همین الههٔ الان مطابقت میکنه...

+حس میکنم اون الهه خیلی جوونتر بوده...یعنی هیجان زده تر و شلوغتر...از همین حضور نصفه نیمهٔ چراغ خاموشم توی بلاگستان معلومه که به گِل نِشستم!

+اون روزها روزهای خوبی بودن...اون سال هم بهترین سال زندگی من بود...سالی که دیگه تکرار نمیشه...احمقانه ست انتظار داشته باشیم کیفیت زمان گذشته رو توی زمان حال دوباره تجربه کنیم...شاید بهتر باشه یا بدتر...اما خودش تکرار نشدنیه...

+شاید بعضی از پستهای وبلاگ قبلیم رو وارد این وبلاگم بکنم...شاید الههٔ پر شر و شور دو سال پیش دوباره جون بگیره یا انرژی مثبتش برگرده...الههٔ سال 91 زیادی مُرده و بیروح شده...

+بد نیست آدم هر چند وقت یکبار خودش رو اینجوری بذاره زیر ذره بین...ببینه چقدر تغییر کرده و چه تغییری...امیدوارم اگر سال دیگه بودم و این پست رو خوندم،به خودم بگم "چه الههٔ مزخرف خسته کننده ای بودم!من الان خیلی بهترم!"...

+بهتر باش الههٔ سال 92...خواهش میکنم خیلی بهتر باش و این خطها رو شرمندهٔ خودت کن...