دلکده

اگر پیاده هم شده سفر کن ، در ماندن می پوسی

دلکده

اگر پیاده هم شده سفر کن ، در ماندن می پوسی

و این تکرار ِ تکرار است....

اردیبهشت تمام شد...با شروع خرداد حال من عوض می شود...درست چهار سال است که اوضاعم اینگونه است...اسم خرداد که می آید، تپش قلب می گیرم...صدای فریاد می پیچد توی گوشهایم...بوی دود با بویایی ام عجین می شود...خوابهایم پریشان می شود...سرم را میان دستهایم آنقدر فشار می دهم تا صداها ساکت شوند و تصاویر محو...سرم می ترکد اما حافظه ام برایم نمایش اجرا می کند روی دور تند...من آرام آرام توی خوابهایم می میرم و توی بیداری با درد زنده می شوم...یادم نمی رود که نمی رود که نمی رود...

خدایا...باز هم خرداد آمد...خودمان را به تو می سپارم و آنها را هم به تو...