دو سال پیش،درست در همین تاریخ،اولین وبلاگم را ساختم و اولین پست را نوشتم...حالا دو سال گذشته از آن روزی که برای اولین بار پستی را منتشر کردم و شدم عضو بلاگستان....در نگاه اول،به نظر می آید که دو سال از عمرم به سرعت برق و باد گذشته...اما خوب که فکر میکنم میبینم اینطور نیست...در این دو سال اتفاقات زیادی برایم افتاده...تغییرات زیادی رخ داده در زندگی ام...تغییرات کوچک و بزرگ...اتفاقات تلخ و شیرینی را پشت سر گذاشته ام...از عشق و دلدادگی،به افسردگی رسیدم و از افسردگی و دل مردگی به عشق دوباره...از دست دادن را تجربه کردم و به دست آوردن را...غم را چشیدم و شادی را...مرگ را دیدم و تولد را...راه را پیدا کردم و بیراهه را......
در این دو سال.....
خیانت دیدم...کسی را که
دوست داشتم رها کردم تا با هوس هایش خوش باشد...یک مشت شعر جگرسوز سرودم و
متحیر ماندم از نسوز بودن دفتری که این اشعار را در خود جا داده بود!....احساسم خشک شد و شعرهایم پوسید و سنگینی سکوت،شانه های روحم را خمیده کرد....و تمام اینها را هیچ کس ندید و هیچ کس ندانست....تنها در جهنم سوختن سخت است بی آنکه کسی صدای سوختنت را بشنود....
چمدانم را بستم و برای اولین بار تنهایی عازم سفر شدم...رفتم سمنان پیش برادر کوچکترم...آن سفر نقطهٔ عطفی شد در زندگی ام...در طول مسیر رفت،بنای فرسودهٔ وجودم را از بیخ و بن خراب کردم...در مدت اقامتم در سمنان،پی ِ وجودم را محکم کردم و در مسیر برگشت،الهه ای نو ساختم.....تمام خاطرات تلخ و کهنه ام را به دست باد سپردم...برای خاطراتم گور نکندم،که میدانستم گور خاطراتم،میعادگاهی خواهد بود برای گریه ها و بیتابیهایم...
برگشتم و از نو آغاز کردم
بودن را....الههٔ نو،دوستانی نو یافت...از لحظه های نو،خاطرات تازه
ساخت....دوباره نوشت...دوباره خندید...دوباره دلش در سینه تپید.......
حالا اینجا هستم...بعد از دو سال....دیگر این را میدانم که بعد از هر سرازیری،یک سراشیبی است و از قعر هر دره ای باید به قله ای رسید...که اگر قله ای در کار نبود،دره ای هم وجود نداشت....برای رسیدن به قله های پیش رو،باید از دره ها گذشت...درجا زدن سخت تر از تلاش برای رسیدن است...سقوط که بکنیم،راه صعود را خواهیم یافت.....
اعتراف میکنم که امروز،راضی و شکرگزارم به خاطر تمام آن سقوطها...تمام دردها و رنجها...تمام تَرَک ها و شکستگیهایم...که اگر آن دره ها در مسیرم نبود،هرگز به اینجا نمیرسیدم...به این زمان که دلم میتپد برای تک تک شماها و به این خانه که دلکده ای شد پر از دلهای مهربان و تپنده به عشق یکدیگر....
نبودنهایم را به مهربانی خودتان ببخشید...دوستتان دارم بی نهایت........
الههههههههههههه من صبح اومدم اینجا این شکلی نبود
میرم میخونم میام
آره عزیزم...جای نوشتن اون قالب کم بود...خطوط فشرده میشدن.....
باشه عزیزم
دوساله که مینویسی؟آفرییین
برگشتم و از نو آغاز کردم ... الهه نو ... بهت تبریک میگم برای جسارت نو شدن.جسارت میخواد ،همت میخواد.
پاراگراف آخرت رو خیلی دوست داشتم خیلییییییییی .
برای دوساله شدن نوشتنت ،برای نو شدنت ،برای اینکه الان از وضعیتت راضی و خوشنود هستی ،برای همه اینها بهت تبریک میگم.از صمیم قلبم
آره عزیزم....2سال شد.......
نو شدن سخت و دردناکه....ولی می ارزه.......
قربون تو برم من...منم به خودم تبریک میگم به خاطر داشتن شماها....
موفق باشی رفیق.
تو که پاک ما رو فراموش کردی....کجایی رفیق؟دلمون تنگ شده برات....
تولد خونه ات مبارک الی جان
امیدوارم همیشه خوش باشی
مرررررسی عزیزم.....
سلام ننه شاه جان ...
خوشحالم ... خوشحالم از این که این 2 سال نتجیش برات خوب بوده ...
ایشالله سالهای سال قلمت پایدار باشه و بنویسی ...
سلام پسری من...
منم خوشحالم...و افتخار میکنم به داشتن شماها.....
مررررسی
سلام الهه بانو
مبارک باشه ۲ سالگی وبلاگتون
از این پستتون خیلی خوشم اومد
زندگی پر از خوشی و ناخوشیه چه خوب که این رو بدونیم و تو زندگی ناامید نشیم
خیلی فکر قشنگیه که واسه خاطراتت گور نمیکنی تا میعادگاه گریه هات نباشه
کلا این پستت پر از انرژی بود
سلامت باشی و پرانرزی و شاد
سلام آقا کورش....
مررررررسی....
آره زندگی بالا و پایین زیاد داره...ناامیدی هم فقط ما رو ته اون دره ها نگه میداره....
شما لطف دارین....
شاد باشین و عاشق
دوسالگیتون مبارک الهه جون
امیدوارم همیشه موفق باشین
چه تند تند قالب عوض میکنینااااااااااااااااااا
مرررسی کیانای عزیزم...
قالب قبلی عرضش کم بود و نوشته ها فشرده میشدن....مجبور شدم عوضش کنم....
الهه ی نو مبارک !!
ایضا این قالب جدید :دی
مرررررررسی عزیز دلم
..سلام الهه جانم...
..انگار پادری ورود به دنیای واقعیتها ..از عالم رویاهای زیبای نوجوونی..همین سوختن و بناشدن دوباره است !!..که شاید اگر نباشد این پادری..واقعیت و خیال به تقاطع نرسند !..
...خوشحالم که بسلامت از این کوره بیرون آمدی و آبدیده شدی..!..
..و خوشحالتر که باامید و ایمان ادامه میدی !..
..تولد وبلاگت رو تبریک میگم عزیزم..
سلااااااام مامانگار خوبم...
چه قشنگ گفتین...واقعا همینطوره...کورهٔ زندگی آدم رو میپزه....
مررررسی مامانگارم....دوستتون دارم
تولد دلکده دلت مبارک بانوی دل نویس///خدا کنه همیشه قلمت ماندگار و قشنگ باشه
مررررسی سمیرای مهربونم....
الهه جونم
خوشحالم که قوی تر و با تجربه تر از قبل رو پاهات ایستادی و نشکستی....روزهای بد و تلخ میان و میرن و تو مسیر گذرشون رسوباتی هم به جا میذارن ولی این ما هستیم که تو جریان زندگی مقاوم تر میشیم و پوست میندازیم....
خوشحالم که خوشحالی....دوستای خوبی داری...و امید تو اعماق وجودت هست....
دوست دارم و تولد دوسالگی دلکده هم مبارک
قربونت برم روشنک گلم....
خوشحالم و شکرگزار از داشتن شماها.....
منم دوست دارم...مررررسی یه دنیا
سلام و تبریک
امیدوارم که همیشه حوصله نوشتن رو داشته باشین.
فکر میکنم تو راه زندگی قرار نیست به جایی برسیم اما انگار ناگزیریم از رفتن. همین که سر جامون نمونیم خوبه.
با آرزوی روزهای بهتر برای الهه عزیز
سلام فرزانهٔ عزیز
تو زندگی مقصود داریم ولی مقصد نه....باید بریم تا برسیم به اون مقصود بی مقصد........
یک دنیا ممنون
سلام مهربونم .
از خوندن تک تک واژه هایت لذت بردم . حس قشنگی به من دست داد . چه خوشحال می شوم از خواندن اینکه کسی حواسش به زندگی اش و به گذر تک تک ثانیه هایش هست و می تواند بهترین نتیجه را از آن بگیرد .
تولد دوباره دلکده ات مبارک باشد الهه جانم . دنیایی سرشار از عشق و خوشبختی و موفقیتی روزافزون را برایت خواهانم از مهربانترین هستی .
سلام عزیز دلم....
مررررسی آجی من....یه دنیا ممنون...همیشه شرمنده ی محبتهات بودم و هستم
سلام و دو صد درووووووووود به الهه بانوی خوش ذوق
خانمممممم مبارکاااااااااااااااااا باشه
بسی کیف کردیم این قالب جدید دیدیم
الحق که حس معماریت رو وبتم تاثیر داره هااااااا
خیلی خوشم اومد
حس میده وبلاگت الان
مثل دفعه قبلی که اون قالب براش انتخاب کرده بودی
خیلی خیلی خوشم اومد
جا شمعی و شمع معرکه است
بازم تبریک میگم الهه
خوشحالم که حالت داره بهتر میشه
و این با این تغییر بیشتر نمود پیدا کرد
موفق باشی الهه خانم گل و همیشه ماندگار
سلام میلاد جان...
مررررررررسی.....چقددددر انرژی داره این کامنتت...خوشحالم که این قالب رو دوست داری...خودمم دوسش دارم....
مرسی رفیق...
باید خودمون به داد خودمون برسیم...وگرنه اگر خودمون رو رها کنیم،غم موندگاره و رفتنی نیست......
یه عالمه ممنون....کلی حالم بهتر شد با این کامنت خوشگل و پر از انرژی...
تو هم موفق باشی
سلام الهه جونم عزیزم
آبجی کوچیکه اینجا یک سال و یک روز از من بزرگتری و پیشکسوت
یکی از بهترین چیزایی که تو این محیط پیدا کردم دوستای خوبی مثه تو محسن کیا و کوروش وآلن و ممد و هاله و تیراژو........بود
سلام عزیز دلممممم
من همچنان آبجی کوچیکه ام...اصلا هم پیشکسوت بودن به من نمیچسبه!
دقیقا وانیا....منم خوشحالم به خاطر داشتن شماها....الهی که همتون همیشه شاد باشین و روزگارتون قشنگ باشه.....
سلام الهه نازنین بلاگستان..........چه خوب شد که سفرت رو آغاز کردی امیدوارم هر منزلی برایت ره آوردی نو داشته
باشه
سلاااام مادر مهربون....
یه دنیا ممنون....به دعای خیر شما نیاز دارم...سایه تون مستدام
الهه جون خیلی قشنگ نوشتی
خیلی زیاد دوست دارم این پستتو
تولد وبلاگ نویسیتم مبارک باشه
قربون وروجک تازه به دنیا اومده
لطف داری عزیزم....
مرررررسی
سلام الهه ی گلم
لذت بردم از خوندن پستت
بویژه پاراگراف آخر
امیدوارم همیشه شاد باشی خانومی
سلام گل من...
لطف داری عزیزم.....
مررررسی....شماها که خوش باشین منم شادم
مبارک باشه الهه جانم
بیا ماچت کنم
مرررررررسی سیمین مهربون من....
ماااااااااچ
سلاااااااااااااااااااااااااااااااااام الهه ی نازنینم .
الهه ی همیشه عاشق!
چطوری عزیزم؟
تولد دوسالگی خونه ی دلت مبارک باشه !
چقدر قشنگ نوشتی عزیزم!!! همینطوره ، زندگی سرتاسر فراز و نشیبه ، راه و بیراهست ، سختی و آسونیه ! وقتی راه و رسم ِ سفر ِ زندگی رو یاد می گیریم دیگه بقیه ی راه انگار برامون آسون می شه ، نه اینکه آسون بشه در واقع دیگه سختیهاش خیلی به چشممون نمیاد و سعی می کنیم با تجربیاتمون اون سختی هارو هم پشت ِ سر بزاریم و به آرامش برسیم !
خوشحالم برات ! خوشحالم برای این روزای خوب !
برا موفقیت و آرامش همیشگیت دعا می کنم مهربون !
همیشه مواظب خودت باش !
دوستت دارم گلم.
سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام حنانهٔ من...
خوبم عزیزم...شکر خدا....
مرررسی خانومی...
منم دعا میکنم برات که توی کار جدیدت موفق باشی و زندگیت رو به بهترین شکل بسازی....
منم دوستت دارم عزیز دلم
سلامممم الهه عزیزم
آفرین دختر خوب...
پس از هر سر بالایی یه سراشیبی هست...
و باتمام سختی هایی که پشت سر گذاشتی..
لذت بی نظیری رو تجربه می کنی در حرکت در سرازیری
یه چیزی مثل رها شدن و سبک شدن..
قبلا هم گفتم دیر بیا ولی باش که بودنت خیلی خوبه...
مراقب خودت باش
سلااااااااااام فاطمه جونم....
آره حس خوبی داره....میفهمم چی میگی عزیزم.....
هستم مهربون من....هستم......
چشم...دوستت دارم
سلام آجی
مبارکا باشه..
سلام عزیز آجی....
قربونت برم...مرررسی
سلاااااااام الهه جوووونم
الهه واسه منم دعا کن که بتونم از عمق این دره ی وحشتناکی که توش گیر افتادم خودمو بکشم بیرون.....نمیدونم اگه توی این روزها کنارم نبودی و با حرفهات آرومم نمیکردی چی به سرم میومد... اون بالا بالاها که هستی واسه منم یه جا رزرو کن کنار خودت تا خودمو برسونم نوک قله...
دوستت دارم...
سلاااااااااااااااااااااااام رهای من...
من هر روز برای تو دعا میکنم...بعد از هر جهنمی یه بهشت منتظر ماست...فقط باید جهنم رو رد کنی...از این دره ها و قله ها هم سر راه زیاده...نه دره موندگاره و نه قله....اینفدر سقوط و صعود میکنیم تا برسیم به اونجایی که باید......
عزیز دلم....من هم اگر نبودم یه جور دیگه خدا کنارت بود و هواتو داشت...ماها که همه وسیله ایم.......
منم دوستت دارم گل من
مبارک باشه...
گاهی فکر میکنم سقوط زیادم بد نیست..البته به شرطی که قبل از اینکه با مخ بخوریم به زمین...سرمونو بگیریم بالا...و دوباره پرواز...
خوشحالم که راهتو پیدا کردی...امیدوارم بعد از اون راه سخت به یه آرامش دوست داشتنی برسی...
مررررسی فرشته جون....
اگر آگاه باشیم از اینکه سقوطی تو راهه،حواسمون هست که با سر فرود نیایم و جراحاتمون کمتر میشه....همیشه اون سقوط میتونه نیرو و شتاب کافی واسه پرواز بهمون بده........
ایشالا تو راه بمونم.....یه دنیا مرررررررسی....
سلام الهه جونمممممم،
تولد وبلاگِ خوشگلتون مبارک، بابا وبلاگ قشنگ.
از تهِ دلم برات آرزوی موفقیت و شادی و عشق رو دارم دوست جونِ نازنین.
همیشه شاد و موفق باشی
بیا بپر تو بغلم که کلی دلم واست تنگ شده
سلااااااااااااااااااااام عزیزممممم
مررررررسی خانومی.....
منم دلم برات تنگ شده...تو چقدر با من تله پاتی داری دخترررر!امروز اومدم وبلاگت...موقع کامنت گذاشتن کد تصویری رو برام نشون نمیده!
دلم برات یه ذررررره شده بود...بوووووس و بغل
تولدت مبارک الهه بانو !
پاراگراف آخر قشنگ بود و واقعیت زندگی که بعضی ها از بودنش میترسند اما در واقع همون هاست که زندگی رو معنا دار میکنه !
مررررسی نیما جان...
ترسیدن و فرار کردن به نظر آسون میاد....ولی سخت تر از موندن و روبرو شدن با ترسه.......
نمیدونم والا، شاید اگر آپلود کنی دوباره پیج رو، بهتر شه، خیلی از بچه ا هم اینو گفتن. بعضی اوقات حس میکنم بارو بندیلم رو جمع کنم برم یه جای دیگه، ولی نمیدونم چه جوری همهٔ این پستها رو منتقل کنم.

من از دیروز به فکرت بودم خیلی، ولی امروز اومدم وب قشنگ.
بیا بلاگ اسکای پیش خودم...خوبه هاااا....
قربونت برم....خوش اومدی عزیز دلم
- این همون دلکده اییه که دلم هواشو کرده بود...ممنون الهه
- و اینکه خوش به حالت...خوش به حالت که سمنانتو پیدا کردی...بهونه ای...فرصتی..لحظه ای...آنی...که دوباره بسازی...
اینروزا خیلیامون بدجور...بدجور...بدجور..سمنان لازمیم...سمنان گم کرده ایم...
امروز خیلی به فکرت بودم....خوشحالم که اومدی...خوشحالم که دلکده همونی شده که دلت میخواست
آره....کاش تو هم سمنانت رو پیدا کنی حمید...یه سفر...یه خلوت مفید و موثر...خیلی میتونه کمکت کنه......
الهی که تو هم زودتر حالت خوب شه.....منکه به قولم وفا کردم.....حالا آرزوم خوب شدن حال تو و مملیه
تفلد ۲سالگی وبلاگت مبارک
خیلی قشنگ بووووووووووووووووووود خیلیییییییییییی
راست میگی تا دره نباشه قله هم نیست
مررررررررررررررررررسی فرشته جونم
اینجا مثل اینکه تولد گرفتن پای خوردنی هم وسطه؟
بعععععله....هرچی دوست دارین بفرمایین من حاضر میکنم
سلاااااااااااااام الهه جان خدا رو شکر که اینقدر پر انرجی و خوبی.... (انرجی همون انر. یه دیگه! کیبوردم اون حرف رو نداره!!!)

دو سالگیت مبارک باشه ولی فکر کردی با این تولد گرفتنا و حرفا میتونی اینجوری جا بندازی که تازه دو سالت شده؟! نه خیرم شما همون "ننه شاه جان" هستی که محمد میگه
سلاااااااااااااااااااااااام بهنام جان......
مررررسی.....
پسر جان دل باید جوون باشه که هست!میتونی از محمد بپرسی!ننه شاهش مثل دختر 14 ساله میمونه!
فکر کنم کامنت اولم خورده شد! امیدوارم فنا نشده باشه
به هر حال خیلی خوشحالم الهه ی ناز
تولد دلکده ی صبور و محکمت مبارک.
این تنها کامنتیه که از تو اینجاست عزیزم.....
مررررسی آنا جونم...
تولد دلکده ی دلت مبارک باشد مواظب خودت باش
مرسی
چقدر شیرینه لحظه ای که در سقوط خراب میشی و وقتی به سر انجام می رسی می فهمی تازه سبز شدی....
---------------------------------------------------------------
سلام بروزم .
واقعا شیرین و لذتبخشه......
سلام...سر میزنم بهتون
سلام عزیزم خیلی وقته اینجا نبودم دلم حسابی برات تنگ شده بود تولد دفتر احساست مبارک
سلام خانومی....
منور کردی اینجا رو...منم دلم برات تنگ شده عزیزم.....
مررررسی
یک: مبارکه الهه جون
دو: خوشحالم که پی یه الهه شاد و موفق و قوی رو ریختی
سه: برات آرزوی موفقیت میکنم اون هم از ته قلبم عزیزم
چهار: دلکده تو دوست دارم و خوشحالم که من هم بهش سر میزنم و به تو
پنج: قله ها و دره ها همیشه هستند. بعد از این اون یکی و...
شش: بازم موفق باشی
هفت: من هم دوستت میدارم
یک: مرررررسی رهای مهربونم....
دو: خودم هم خوشحالم از این بابت....خدا رو شکر...
سه: یه دنیا ممنون...منم آرزوی بهترینها رو دارم برات عزیزم...
چهار: قدمت روی چشم...باعث افتخارمه...
پنج: صد در صد موافقم...
شش: بازم یه دنیا ممنون...
هفت: دوستت دارم
سلام
خوندن این نوشته چقدر به آهنگ پس زمینه ی این صفحه میاد!
سلام....
دقت نکرده بودم به این قضیه!مرررسی
الهه جونم خصوصی داری
دیدم عزیزم...جوابش رو الان تو وبلاگ خودت میدم
الهه جونم، من فقط میدونم که تو بلاگ اسکای، آدمهای ماهی پیدا میشن. من که هربار وقت کنم، هی از تو لیستت، میرم سر میزنم و کلی حال میکنم با دوستهات که مثل خودت ماهن. این تحقیقِ تموم بشه، یه فکری واسه اومدنم میکنم.
بوووسسسس دوست جونم
قربونت برم من....تو خودت ماهی عزیزم....خدا رو شکر دوستای محشری دارم...از این بابت خیلی شانس آوردم....خدا رو شکر....
بوووووووس...دوسِت دارم
محشری به خدا..
خودت محشری
برداشت تموم ما پسرها تا ازیک کار خانوم تعریف میکنیم همه فکرمیکنند واسه مخ زدن اومدیم اما صادقانه و بی صبرانه میگم که هادی الهی گفت :
اگر پیاده هم شده سفرکن در ماندن میپوسی
این نوع قضاوت اصلا کار درستی نیست....حداقل من اینجوری فکر نمیکنم....
ممنون از حضورت