به آسمان که نگاه میکنم،دلتنگ میشوم....انگار زمانی خانه ای داشته ام در آن دورهای آبی رنگ...روی آن ابرهای سفید...یا شاید جایی فراتر از آنها.....و حالا در این شهر دود گرفتهٔ غبارآلود،حس یک تبعیدی را دارم....
امروز روی بام بودم...سکوت عجیبی گوشهایم را پر کرده بود...آسمان در جنوب و غرب،آبی بود و خوشرنگ...و در شمال و شرق،مه گرفته و رمزآلود....بادی میوزید که خنک بود و خوشایند... به هر طرف که نگاه میکردم،منظرهٔ تازه ای برای نگاه کردن وجود داشت...
ابرهای پَر شکل و نازک در یک سو،ابرهای پنبه ای و بزرگ در سویی دیگر...کوه های مه گرفته که به طرز عجیبی منظم و یکدست به نظر می آمدند...برای اولین بار،گنبدی بودن آسمان را به چشم دیدم...سقف آسمان به نظرم خیلی کوتاه بود...آنقدر کوتاه که وسوسه میشدم دستم را دراز کنم و انگشتانم را در ابرهای نرم فرو ببرم...پرنده ها نزدیک بام خانه پرواز میکردند...میتوانستم دنبالشان بدوم و آنها را بگیرم...حس میکردم همه چیز مینیاتوری شده....آسمان به زمین نزدیک بود و ابرها به من و من به پرندگان آزاد و نغمه خوان...حس میکردم در یک گوی شیشه ای هستم...از همانها که وقتی تکانش میدهی برف میبارد روی خانه ای که درخت کاجی در کنارش است...آری...یاد گویهای کریسمس افتادم....حس میکردم در آن گوی هستم و کسی دارد از پشت شیشه ای که نمیبینم،با لبخند به من نگاه میکند....
اینها که گفتم،واژه پردازیهای شاعرانه نبود...شک ندارم....امروز آسمان به زمین نزدیک بود....آسمان به زمین نزدیک بود و من به من..........
آسمان به زمین نزدیک بود و من به من ....
چقدر هم آغوشی من با من قشنگه الهه ....
.
.
.
بچه رو بوم چی کار می کنی مگه درس نداری ؟؟؟؟ هان؟؟؟
لذتبخشه هاله.....
از پنجره آسمون رو دیدم...هوایی شدم...پاشدم رفتم پشت بوم....خوشحالم که رفتم.......
آسمون اومده بود پایین تر ،نزدیک زمین که به خدا نزدیکتر بشیم در این شب آرزوها .چشمهات رو ببند و آرزو کن .خدا با هفت آسمونش ، امشب رو روی زمین سر میکنه .
من نمیتونم چیزی از خدا بخوام دلی....آرزوهای زمینی ما تلاش زمینی میخواد و بس....از خودش فقط باید خودشو بخوایم.....به قول صائب تبریزی:
"یا رب ز تو آنچه من گدا میخواهم......افزون ز هزار پادشاه میخواهم
هر کس ز در تو حاجتی می خواهد....من آمده ام از تو،تو را میخواهم"
سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااام عزیز دلم.
خوبی الهه جونم ؟!
چند وقتی بود ننوشته بودیا ؟!!!
وای الهه چه حسی داشت نوشتت ! اون گوی ها ، یادشون بخیر ! داشتم ازونا ! یه خونه تووش بود با همون درختی که می گی ! یه آدمکم تووش بود ، خوب یادمه ! هر وقت تکونش می دادم و برف می بارید هم از دیدن ِ اون برفا که آرووم آرووم می ریختن روو سر ِ آدمک لذت می بردم و هم همیشه نگرانش بودم که سردش نشه ! تووی اون گوی ها هیچ آسمونی نبود ، هیچ ابری نبود اما همیشه برف می بارید همیشه !
آسمونو دوست دارم ، خیلی ! واقعاً گاهی دلتنگ آسمون می شم بخصوص اون آبی ِ تیرش دم ِ غروب که می خواد یواش یواش سُرمه ای بشه ! عاشق ِ آسمون ِ شبم با اون خال خال های زرد رنگش ! هیچوقت از تماشا کردنش سیر نمی شم !
دوستت دارم الهه جونم که همیشه با حسات ، با حرفات قلقلکم می دی !
سلااااااااااااام مهربونم....
خوبم عزیزم...شکر......
منم دوستت دارم گلم
سلام الهه جونم
آسمون همیشه به ما نزدیکه... اونی هم که از بچگی وقتی میخواستیم صداش کنیم و باهاش حرف بزنیم به آسمونش نگاه میکردیم هم بهمون نزدیکه همیشه... این ماییم که دور می بینیمشون و دست نیافتنی...
الهه واسه منم دعا کن زودتر بتونم برم رو پشت بوم!منم دلم پشت بوم خواست...حالا یکی ندونه فکر میکنه خل شدم!ولی تو که میدونی...
سلام عزیز دلم......
قربون تو برم....به زودی تو هم میتونی بری بالای بوم....اینو مطمئنم گلم....
سلامممم الهه خوب خودم
خوبی عزیز؟
همیشه آسمون رو دوست داشتم همیشه در هر حالتی
که هست دوستش دارم...
ممنون حس های خوشمل آسمونی تداعی کردی
سلاااااام فاطمه جونم....
خوبم عزیزم....
قربون تو عزیزم
سلام الی جونم
مگه تو معمار نبودی چی شد سر از نجوم درآوردی؟
وای که چقدر با احساس مینوسی
سلام عزیزم...
اتفاقا نجوم رو هم همیشه دوست داشتم....ولی حس دیروزم به نجوم کاری نداشت.....
قربون تو عزیزممممم
سلام الهه جونم
منم با این پست هوس کردم یه سر به اون بالا بزنم ...همیشه آسمونو دوس داشتم اما حیف که هوای اینجا اینقد کثیفه ....گاهی ارزو میکنم کاش بچچه کویر بودم ....با شبای پر ستاره کویر....چه لذتی داره تو نور ستاره ها خابیدن
سلام به روی ماهت....
شبای کویر......محححححشره....حتی رنگ آسمون شب کویر فرق داره با جاهای دیگه.....
من دیروز واقعا کثیفی و دود و زشتی حالیم نبود....همه چی قشنگ بود...همه چی....
...دلتنگی از جدایی ها !..
...و حکایتی از شکایت نی !!...
...آسمان دلت ..آهنگ وصل کرده الهه !...
..دلگرفته نباش..که در جایی زمین و آسمان بهم میرسند ! ...
...خییلی خوب بود...چسبید الهه عزیزم..
آخ مامانگار جونم........
میدونم که چقدر عمیق احساسم رو درک کردین.....هوای وصل کرده دلم...آره.....آرزوم اینه که موعد این وصل نزدیک باشه.....دوری بسه......
قربون شما برم من
گیوه ها را کندم ، و نشستم ، پاها در آب...
من چه سبزم امروز...
و چه اندازه تنم هوشیار است...
نکند اندوهی ، سر رسد از پس کوه...
چه کسی پشت درختان است!
هیچ ، می چرد گاوی در کرد....
سایه هایی بی لک ...
گوشه ای روشن و پاک...
کودکان احساس ! جای بازی اینجاست...
ندگی خالی نیست...
مهربانی هست، سیب هست ، ایمان هست....
آری...
تا شقایق هست ، زندگی باید کرد ...
عالی بود علیرضا....مررررسی
سلام الا جووووووووونم...وای که چقد قشنگ نوشتی...دوسش داشتم
سلام گلمممممم....
لطف داری عزیزم....خوشحالم که دوسش داشتی
وااای چه حسه خوبییییییی خوش به حالت که تونستی تجربه اش کنی

امیدوارم تو هم تجربه ش کنی....مححححشره
تجربه اش کردم...محشره...همین چند هفته پیش که رفته بودم پشت بوم شرکت سیگار بکشم برای اولین بار در عمرم با همچین منظره ای مواجه شدم...با یکی از همکاران بودیم...هردومون از اینهمه عظمت و زیبایی شوکه شده بودیم...بی نظیره...
حیفه این صحنه هارو از دست بدیم...کاش بیشتر حواسمون به آسمون باشه...به این گالری نقاشی عظیم که نمیدونی کی قراره بهترین تابلوشو سینه دیوارش بزنه...
آره...محححححشره....چقدر خوب که حواست به آسمون بود و تجربه ش کردی.....من عاشق آسمونم........
سلام الهه جونم
الهه جون کمک میخوام به اون کلمه های جادوییت نیاز دارم یه سَر میای وبلاگم
سلام عزیزم.....
میام حتما...همین الان
سلام
خیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلی بی معرفتی...
سلام
عجب!من معذرت میخوام!
سلام
چه عجیب.من این پستو قبلن خوندم تو وبت ولی کامنت نزاستم؟!
سلام....
کامنتی به جز این ازت ندارم
سلام خانوم خوبی عزیزم؟
سلام عزیز دلم...شکر خدا خوبم....ایشالا که تو هم خوب باشی و خوش
الهه جون دیدی وقتی آدم با درسها سرش شلوغ میشه "خلاقیتش" هم بیشتر شکوفا میشه؟ وقتی خوندمش با خودم گفتم: از اون حسهای ناب که خیلی کم پیش میاد تو زندگی معمولی.
بازم رفتی جای منم خالی کن دوست جون
لاهیگم

جای تو رو زیاد خالی میکنم....
چی به سر کامنتدونیت اومده لاهیگ؟تا حالا چند بار اومدم و هی سعی کردم کامنت بذارم ولی کد تصویری رو نشون نمیده بهم!
دلم برات تنگ شده بود....مرسی که اومدی عزیز دلم
بعضی از بچه ها گفتن که چند بار که لودش میکنن درست میشه. نمیدونم چرا اینجوری میشه دوست جونم
منم به یادتم "الهه" من
من خیلی رفرش کردم صفحه کامنتها رو اما نشد
دوستت دارم
سلاااااااااااااام خوبی الهه جان؟ ایشالله که درسا داره خوب پیش میره دیگه....
پستت حس خیلی خوبی داشت... امیدوارم این حس خوب همیشه تو وجودت باشه...
سلاااااااااااااااااام مهندس جان...خوبم مرسی....تو خوبی؟
مرررررررسی....منم امیدوارم همه این حس رو تجربه کنن
من عاشق آسمونم.. به خدا که آسمون هزاران بار زیباتر از زمینه..
مخصوصن وقتی آبی آبی باشه.. پره ابرای خوشگل..
دقیییییییقا عاطفه جون.....محشره آسمون....اصلا نمیتونم حس حقیقیم رو توضیح بدم.....
میگم.... گاهی میگم ما اصلن تو دل آسمونیم و خبر نداریم
آره فرناز جون....گاهی اصلا حواسمون نیست......
چند وقته رو بوم نرفتم و زیر آسمون
رقص ماه و ستاره و شهاباشو
ندیدم.چندوقته پام به زمین
بسته شده.چقدر رها
بودن قشنگه.من
رهایی رو بهر
چیزی تودنیا
ترجیحش
میدم...
یاحق...
حس محشری داره آوا جون....حس رهایی...همون چیزیه که دنبالشم منم.....
ممنونم از محبتت الههی عزیزم
من هم برای تو و برای همه روزهای خوبی رو آرزو میکنم
خواهش میکنم عزیز دلم.....
الهی که شاد و سلامت باشی همیشه....بازم مبارک باشه تولدت
سلام
حس خوبی تو ژستت بود
اگه میشد چشمم رو بندم و بخونم خیلی خوب بود
نمیدونم چرا یاد کارتون های بچگیم افتادم
سلام
کارتون های بچگی.....شاید چون فضاسازیشون ما رو همینجوری با خودشون همراه میکرد....عجیب غریب بود اون موقع همه چی واسه ماها....مثل آسمون.....ناشناخته.....
چقدر حس قشنگی بود. فکر کن کاش آنقدر نزدیک بود که میشد هر شب برای کسی که دوستش داری ستاره بچینی! سکوت شب هزار حرف نگفته دارد. خدا کند واقعا نزدیک باشد تا شاید آسمان شبمان صاف باشد آنقدر که... آنقدر که دیگر کسی زیر سقفش حسرت به دل نخوابد.
آمین سحر گلم.....آمین....
سلام
غرض از این کامنت احوالپرسی بود.
سلام....
مررررسی جزیره جان...خوبم....شکر....
ممنون از احوالپرسیت دوستم
آسمان را در آغوشم کم دارم .....

----------------------------------------------------
خیلی زیبا شرحش دادی . من این تصویر رو دیدم کافیه بعضی وقتا آسمون رو دریابی . واقعا اون موقع می خوای آسمون رو لمس کنی
اندکی صبر ....
نزدیک است
مرسی از لطفتون....
امیدوارم نزدیک باشه.....
بروزم
سر میزنم بهتون
... و خوشتر آن روزی که خُنُک نسیمی بوزد، نسیم وصال یار... حضورش را چشم انتظاریم تا بیاید و با آمدنش:
آسمان و زمین یکی شوند، نه نزدیک
عدل و آزادی حق و متعالی را ارمغان آورد برایمان
و برچیند بساط نفاق و ریا و ظلم و جور حاکمان را