دلکده

اگر پیاده هم شده سفر کن ، در ماندن می پوسی

دلکده

اگر پیاده هم شده سفر کن ، در ماندن می پوسی

خیلی زودتر از زود دیر میشود!

بعضی وقتا اینقدر برای گفتن یه حرف پای تلفن دل دل میکنی که یه وقت به خودت میای و میبینی طرفت خداحافظی کرده و تلفن هنوز توی دستته و داری به این فکر میکنی که "اگر بگم چی میشه؟"

بعضی وقتا اینقدر واسهٔ دادن صندلیت به خانوم یا آقای پیر توی اتوبوس استخاره میکنی که یا اون پیاده میشه یا یکی دیگه جاشو میده بهش و تو با عذاب وجدانت دست به گریبون میشی....

بعضی وقتا اینقدر برای گفتن یه "دوسِت دارم" جون میکنی،که عشقت با یکی دیگه دست تو دست از جلوت رد میشه و تو تا ناکجا با نگاهت بدرقه شون میکنی....

بعضی وقتا اینقدر برای بوسیدن دست چروکیدهٔ یه عزیز تعلل میکنی که خاک به اون دستا بوسه میزنه...

بعضی وقتا اینقدر سکوت میکنی که کم کم شک برت میداره که قبلاً بلد بودی حرف بزنی یا صحبت کردن فقط یه توهم بوده...

بعضی وقتا اینقدر از کسی که دلتنگشی دور میمونی که دلت برای همیشه تنگ میمونه و حسرت دیدنش میمونه کنج دلت...

بعضی وقتا اینقدر بین موندن و رفتن گیر میکنی،که آخر خودت هم یادت میره میخواستی بری یا بمونی...

بعضی وقتا اینقدر دیر میفهمی دیر کردی که دیگه خیلی دیر شده!