دیشب آمده بود برای خداحافظی...یک ماه کنار هم بودیم و روزهای خوب و بد را با حضور هم گذراندیم...هر دو در یک چیز مشترک بودیم...آن هم اینکه هر روزی که میگذشت یک قدم به پایانمان نزدیکتر می شدیم...یک روز بیشتر به سِنّمان اضافه می شد و یک روز از عمرمان کاسته...تقویم نویی که به عشق آمدنش خریده بودم تا خاطرات با هم بودنمان را در آن ثبت کنم، نشانش دادم...جلوی تک تک روزهای تقویم، خطوط پر از نوشته بود...نوشته های پر از خاطره...حتی یک روز را هم از دست نداده بودم...خاطرات هر روز را در همان روز نوشته بودم...تقویم را که دید به من لبخند زد و گفت "می دانستم دوستم داری...مطمئن بودم"...گفت "من دارم میروم اما جایم را می دهم به دیگری...به همانی که پشت در ایستاده و منتظر توست تا حضورش را قبول کنی"...دلم لرزید...از اینکه اینهمه زود دیر می شود...از اینکه زمان به این سرعت از چنگمان فرار می کند...بوسیدمش و گفتم منتظرت می مانم...گفتم هیچوقت خاطرات این یک ماه را فراموش نمی کنم...گفت "بدیهایش را بده به دست باد تا ببرد و گم و گورش کند"...سرم را به نشانهٔ تایید تکان دادم...چمدان کوچکش را برداشت...یک کاسهٔ گلدار را پر از آب کردم و در یک سینی گذاشتم و تا در ِ حیاط همراهی اش کردم...گفتم عادت به گل چیدن ندارم...گلها نشانه ای از تو هستند برایم...با بوی همین یاسهای باغچه که دامن شاخه ها را چسبیده اند بدرقه ات می کنم...برای بویشان دلتنگ می شوم...تو که بروی عمر اینها هم کم می شود...گفت "غمت نباشد...بر می گردم...منتظر عید سال دیگر باش"...با نگاه پر از لبخند و مهربانی اش خداحافظی کرد از من و راه افتاد و رفت...کاسهٔ آب را خالی کردم...ایستادم دم در...کسی از آن سوی کوچه به این طرف آمد و با لبخند پرسید اجازه هست؟...با لبخندی دلتنگ، در را نگه داشتم تا وارد شود...زیر لب گفتم فروردین دوست داشتنی من رفت...پرسید "چیزی گفتی؟"...لبخندی به لب نشاندم و گفتم خوش آمدی اردیبهشت...
سلام. وبلاگ بسیار زیبایی دارید لطفا سری هم به وبلاگ من بزنید همچنین از شما خواهش می کنم منو لینک کنید لطفا
امیدوارم همه ی ماههای امسال با همین حس خوب و عالی برات بگذرن الهه جانم.
مرررسی فاطانم...برای تو هم همینجور عزیزم
امیدوارم اردیبهشت دل انگیزی داشته باشی مولول قشنگم ...
قربون تو برم...اردیبهشت ماه توئه...معلومه که دل انگیزه عزیزم
سلام الهه خانم .
رسیدن فصل اردیبهشتت مبارک.
غمت نباشد دختر ...بدیها را بده دست باد و با خوشی ها و شادیهایش و خاطره های خوبش یک سالت را بساز ...
روزها آمده اند که بگذرند .مهم چگونه گذراندن آنهاست .
امیدوارم روزهایت را با خوبی و سلامتی و خوشی بسازی و بگذرانی . و هرروزش برایت نو باشد و فروردین.
سلام عزیزم
مرسی مهربونم...روزها و لحظه هات همه قشنگ و شاد
بابا احساساتی. بابا سر کار بذار. آخه این چه مدل سر کار گذاشتنه؟ نزدیک بود برم لباس بدوزم (هررررررررررررر) (آیکون یه آدم جوگیر که زیاد با جوگیریات نشست و برخاست میکنه)
هرررررررر
خوب شد پستم کوتاه بودا! اگر طولانی بود فکر کنم وسطش پا میشدی میرفتی لباس میدوختی بعد برمیگشتی باقیش رو میخوندی! بعد خون من حلال بود در اون صورت!
برای کسانی که پستها را تا انتها میخوانند اجر و ثوابی هست بسیار! این هم پاداش تو بود که ضرر نکردی فرزانه جونم! بعله
عالی چون همیشه ...
هر روزتان بهاری
مرسی احمد عزیز
روزهاتون شاد و قشنگ
امیدوارم موقع بدرقه اردیبهشت هم همین حس رو داشته باشی عزیزم
مرسی سپیدهٔ نازم...تو هم اردیبهشت محشری داشته باشی
اردیبهشت برام همیشه دوست داشتنی بوده و فروردین پر از غم....
امیدوارم امسال اردیبهشتت پر از خاطرات خوب باشه...
عزیز دلم....این خاطرات و اتفاقات قدیمن که دست از سر روزای حالمون برنمیدارن و مُهر خودشون رو کوبیدن روی ماه و سالمون...ولی نگاه نکن به این مُهر....شاد باش حتی اگر روزگار ناسازگاری کنه.....
اردیبهشت و ده ماه بعدش قشنگ و پر از شادی باشه برات عزیز دلم
اردیبهشت ماه خوبیه.امید وارم مسافرشم براتون خوب باشه.یکی مثل فروردین.
به منم سر بزنیذ ...ممنون
مرسی منا جان...برای شما هم همینطور...
امیدوارم آخر همه ی ماههای سال همچین حسی داشته باشی عزیزززم
من که از اردیبهشت و خرداد خیلی بدم میاد اینجا هوا افتضاح میشه
مرررسی هم ماهی خوشگلممم
من از این اتفاقا برات میخوام از خدا....
ای داد بیداد...ایشالا که امسال تو هم از اردیبهشت و خرداد لذت ببری...اتفاقای خوب و لذتبخش میتونن بدی هوا رو جبران کنن...هوم؟
سلام الهه جان
دیشب دلم هوای دلکده تو کرده بود و اومدم اینجا و عکسهای پارک لاله رو دیدم
الان که دیدم اسم وبلاگت توی جوگیریات بولد شده زودی اومدم اینجا
اردیبهشتی بهشتی برات آرزومندم
سلام به روی ماهت
ای جااااان دلم...مرسی عزیزممم...فدای دل مهربونت...
الهی که هر روز و هر لحظه ت بهشتی باشه مهربون
سلامم الهه عزیزم
با عرض لایک فراوان به کامنت فرزانه جان اینا با این تفاوت که من صبورتر بودم و تا آخر خوندم فقط خط دوم تا مرحله خرید کفش پیش رفتم
...و اما با احساس بود خانوم گل...
سلام به روی ماه مهربونت عزیزممم
ای جاااانم...من چطور جوابگوی اینهمه انتظار شما باشم آخه؟ الان از اینکه همچین خبری تو آستین ندارم براتون، واقعاً حس شرمندگی دارم! کفشت رو نگه دار تا چند سال دیگه شاید قسمت شد بپوشیش
فدای دل مهربون و پر احساست
فوق العاده بود این پست
اردیبهشتتان مبارک
مرسی عزیزم...لطف داری...
اردیبهشت شما هم مبارک
ببین فاطمه جان کفش نداری چرا به الهه گیر میدی باید بری به آقای همسر گیر بدی عزیز من. البته می تونی از این پست به منظور ارائه مدارک لازم استفاده کنی.
از پست من چقدر خیر و برکت فوران کرده! آقا جان سهم بنده محفوظ باشه ها لطفاً!
سلام مجدد به اهل خونه و مهمونای بی اجازه اش(مدیونی فک کنی با تو بودم فرزانه)

ببین فرزانه تو چرا نمیذاری من آبروداری کنم..حالا من نگفتم
گیره موهام هم شکسته..جورابام نخکش شده...کیفم داغون شده تو باید به روم بیاری..نه تو باید به روم بیاری...
الهه جان تو هم نگران نباش جان خواهر.. من موفق شدم یه بلایی سر فرزانه بیارم کلی کمکت کردم(آیکون ته خباثت)
والا با این کامنتاشون
هررررررر از دست شما دوتا عزیزای دل
چه خوب که خط دوم پست حدس
انشالله
زدم که باید منظور رفتن فروردین
باشه.الان یعنی من خیلی مثلا
حدسیاتم خوب بود
اردیبهشت و بهار توپی داشته
باشی عزیزم.....پستت بی
آلایش بود و زیبا..مثل خودت
یاحق...
باریکلاااااا....خوبه حداقل تو نرفتی سراغ کفش و لباس خریدن...خوشحالم
قربون تو مهربونم...تو هم دوازده ماه های سالهای زندگیت قشنگ باشن عزیزم
بازی میکرد با روان ادم این پستت الهه...عالیییی
مبارکا قدومش برات:-ایکس
لطف داری عزیزممم...خوشحالم خوشت اومده از پست....
مررررسی
:)
سلام ...
سلام به روی ماهت عزیزم
عزیزمممم
وبلاگتون جالبه ، عکسای جالبی داره
لطف داری عزیزم