دلکده

اگر پیاده هم شده سفر کن ، در ماندن می پوسی

دلکده

اگر پیاده هم شده سفر کن ، در ماندن می پوسی

گلاب به رویتان!

حالت تهوع دارم!

دلم میخواهد انگشتم را در حلقم فرو کنم تا بالا بیاورم تمام این دانسته های متعفن را...دانسته هایی که نه هضم میشوند و نه دفع.....مثل ماری که تازه شکارش را بلعیده باشد،دارم به خودم میپیچم....اما تنها چیزی که میشنوم صدای خرد شدن استخوانهای خوش باوریست....صدایی در سرم میخواند...بلندتر و بلندتر میشود..."دلا خو کن به تنهایی،که از تن ها بلا خیزد"....!



پ.ن: باور کردم گاهی ندانستن بهتر از دانستن است...